رفراندوم بلاگ

۱۳۸۳ مهر ۶, دوشنبه

هندزدگي

آه وطنم
سوختي وساختي و ما چه كرديم براي تو

وطنم!
روزگاري تلخ‌تر از اين روزها را هم لابد ديده‌اي
اما مطمئنم مردماني بدين نااميدي هيچگاه نديده بودي
حالا ببين!
حالا..

وطنم!
كو ميرزاده‌اي تا عشقي‌وار برايت بسرايد
كجايند آنان كه براي يك مشت خاكت افسانه‌ها ساختند

كجاست صداي آواز رهاييت
كجا گم شد همدلي واتحادت
و در كدام مسلخ بيماري سخت هندزدگي‌ دچارت شد

آنان كه به تب تو ميمردند به درد خودكامگي منفور شدند و
آنان كه عشق به خاكت را حرام ميدانستند با ساده‌دلي‌ها حاكم شدند
حاكم شدني...

وطنم!
شاعر نيستم اما همين اراجيف را از من بپذير.....

وطنم! ايرانم! سرزمين سابقا زيبايم!
چگونه تحمل ميكني فرزندانت با سو تغذيه !
نوجوانانت با عقده‌ها
جوانانت با شلاق و نخ وسوزن
آشنا باشند

چگونه پايتختت شهر هزار فاحشه شده وتو در بم ميلرزي از خشم
من همان طهران را بيشتر دوست داشتم تا اين تهران هياهوزده‌ي خاكستري

صداي اساطيرت گم شد
هيهات
از هگمتانه و پرسپوليس به قم و قزوين رسيده‌ايم


ايرانم!
عاشقت شده‌ام!
وقتي در لابه‌لاي كتاب‌هاي تاريخ ، سرنوشت تلخ‌تر از زهرت خواندم
و در كشاكش كمركش پستي‌ها وبلندي‌هاي آن تا شدم
همان گاه آرام آرام
عشقت نصيبم شد
و خدا ميداند چه عشقي
كه از روي ترحم نيست
نه
شرمم باد اگر...

و حقيقت اين‌است
تو زيبايي، عزيزي

بي شك
خنكاي نسيم آزادي
به زودي پوست چروكيده‌ تو را طراوت خواهد بخشيد
بي شك

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی