از مشيري و در يادبود فروهرها
...
من واژه واژه مثل شما حرف مي زنم من، سالهاست بين شما، با همين زبان فرياد مي كنم:
-اينگونه يكدگر را در خون ميفكنيد
پرهاي يكديگر را،
اينگونه مشكنيد
مرگ است اين گلوله چرا مي پراكنيد؟
ننگ است...
براي چه مي زنيد؟
آيا شما
يك لحظه، يك نفس، نه، كه يك بار
در طول زندگي تان فكر مي كنيد؟
سوگند مي خورم همه با هم برابريد،
در چهره برادر با مهر بنگريد...
من از زبان باران،
من از زبان برگ
من، از زبان باد، نمي گويم اين سخن
من واژه واژه مثل شما حرف مي زنم
من،
با زبان اشك، اينك...
آيا شما به خواهش من، پي نمي بريد؟
[اينگونه هموطن خود در خون ميفكنيد]
فريدون مشيري
...
من واژه واژه مثل شما حرف مي زنم من، سالهاست بين شما، با همين زبان فرياد مي كنم:
-اينگونه يكدگر را در خون ميفكنيد
پرهاي يكديگر را،
اينگونه مشكنيد
مرگ است اين گلوله چرا مي پراكنيد؟
ننگ است...
براي چه مي زنيد؟
آيا شما
يك لحظه، يك نفس، نه، كه يك بار
در طول زندگي تان فكر مي كنيد؟
سوگند مي خورم همه با هم برابريد،
در چهره برادر با مهر بنگريد...
من از زبان باران،
من از زبان برگ
من، از زبان باد، نمي گويم اين سخن
من واژه واژه مثل شما حرف مي زنم
من،
با زبان اشك، اينك...
آيا شما به خواهش من، پي نمي بريد؟
[اينگونه هموطن خود در خون ميفكنيد]
فريدون مشيري
...
من واژه واژه مثل شما حرف مي زنم من، سالهاست بين شما، با همين زبان فرياد مي كنم:
-اينگونه يكدگر را در خون ميفكنيد
پرهاي يكديگر را،
اينگونه مشكنيد
مرگ است اين گلوله چرا مي پراكنيد؟
ننگ است...
براي چه مي زنيد؟
آيا شما
يك لحظه، يك نفس، نه، كه يك بار
در طول زندگي تان فكر مي كنيد؟
سوگند مي خورم همه با هم برابريد،
در چهره برادر با مهر بنگريد...
من از زبان باران،
من از زبان برگ
من، از زبان باد، نمي گويم اين سخن
من واژه واژه مثل شما حرف مي زنم
من،
با زبان اشك، اينك...
آيا شما به خواهش من، پي نمي بريد؟
[اينگونه هموطن خود در خون ميفكنيد]
فريدون مشيري
...
من واژه واژه مثل شما حرف مي زنم من، سالهاست بين شما، با همين زبان فرياد مي كنم:
-اينگونه يكدگر را در خون ميفكنيد
پرهاي يكديگر را،
اينگونه مشكنيد
مرگ است اين گلوله چرا مي پراكنيد؟
ننگ است...
براي چه مي زنيد؟
آيا شما
يك لحظه، يك نفس، نه، كه يك بار
در طول زندگي تان فكر مي كنيد؟
سوگند مي خورم همه با هم برابريد،
در چهره برادر با مهر بنگريد...
من از زبان باران،
من از زبان برگ
من، از زبان باد، نمي گويم اين سخن
من واژه واژه مثل شما حرف مي زنم
من،
با زبان اشك، اينك...
آيا شما به خواهش من، پي نمي بريد؟
[اينگونه هموطن خود در خون ميفكنيد]
فريدون مشيري