رفراندوم بلاگ

۱۳۸۲ اسفند ۲۷, چهارشنبه


فرهنگ شادي نمده ؟

ديشب دلي از عزا درآورديم . رفته بوديم دامنه ي الوند .توي بلوار بالا بلندي كه صبح هاي تابستان پير وجوان را براي ورزش ميطلبد و آخر شب ها موتور سوارهاي ويراژي را . همانجا بساط آتش وترقه و موشك وفشفه اي كه برپا بود از يادمان برد كه ماهم چيزكي در بساط داريم وچنان محو شده بوديم كه موقع برگشتن يكي مان گفت پس چوب هاي صندوق عقب كه ماند و ما هم همانجا خير اموات (!) چوب ها ريختيم روي آتش يك خانواده ديگر و خلاص .

ميان اين همه وسايل آتش بازي اين موشك ها چيز خطرناكي است. مخصوصا توي شلوغي كه يكهو ميبيني يك چيزي از بغل گوش ات رفت وبعد بوي كز خوردگي موهاي آدم متوجه اش ميكند چه خطري بوده و اگر چشم بود چه ؟

طبق معمول خوب كه نگاه ميكني ردپايي از حماقت اهل سياست را هم اين وسط ميبيني .ميتوانند همچون بيست ودو بهمن شان نورافشاني كنند وشهرها را زيبا كنند . مي توانند همچون چين و كشورهاي آسياي شرقي وسائل آتش بازي بي خطر فراهم كنند ونميكنند . ترجيح ميدهند همه چيز سير آبگوشتي خود را طي كند و بعد با قيافه ي ديديد گفتيم ، زخمي ها را روي تخت بيمارستان نشان دهند.

در اين ربع قرن ، تا بوده بگير وببند در اين مراسم و اما نه خبري از فرهنگ سازي براي جشن گروهي . تا دلتان بخواهد در عزاهايمان نظم وشعور گروهي هست كه در شادي هاي ما نيست . بي دليل نيست اينقدري كه در عروسي ها دعوا ميشود در ختم ها نميشود و اينست كه فرهنگ و جامعه ي ما در شادي و رتق وفتق امور آن درميماند.

قوام جمهوري اسلامي در عزاست و خواست جوانان ما نشاط. اين است كه هر جا چهارتا جوان جمع ميشود پاي امنيت ملي آقايان وسط مي آيد و حضرات بوي ديگري از قضايا ميشنوند .

اما امسال براي اولين بار جو پليسي امنيتي سالهاي قبل نبود و اگر سال آينده همين موقع رژيم همين رژيم باشد وسياست همين سياست ، بايد منتظر تدارك گسترده و خودجوش مردمي براي برپايي پرشكوه چهارشنبه سوري بود

- به نظرم كناره گرفتن جمهوري اسلامي از درگير شدن با خيل برگزار كنندكان چهارشنبه سوري دو دليل دارد

اول آنكه حضرات بر شرايط وجو اجتماعي اشراف كامل دارند وميدانند كه دخالت پليس جز آشوب آفريني ثمره اي ندارد. لذا در كمال رندي در يك چرخش بي تدبير چهارشنبه سوري را به رسميت شناختند اما از آن طرف يادشان رفت به بعضي آيات سياست جديد را ابلاغ كنند واين شد كه گلپايگاني ناليد حرام است و جام جم نوشت چهارشنبه لعنتي در راه است .

دوم آنكه بعد از انتصابات و كودتاي موفق برادران لاريجاني در فتح مجلس ، به قول عاميانه در كون عظماي آقايان عروسي برپا شده و اين اجازت از آن رضايت است وبس .

بگذريم . روزنامه ي شرق امروز را خريده ام كه نيم كيلو وزنش است . تمام تعطيلات را جواب ميدهد.الان همه چيز شسته ورفته وخودم شق ورق نشسته ام به تايپ كردن و همانطور كه ميبينيد بعد از مدتها آنطور كه دوست دارم قلم ميزنم...

دوده ي اتاق وكامپيوتر را ديروز گرفتم كه سيم كيبورد قطع شد ولامپ هم ريخت ! من از اين مشاركت در جنگ شست وشو فقط از اين تكه خوشم ميايد كه سركي به كتابخانه و كتاب هاي تو در توي اش ميزني وآلبوم عكس را كه مدتها پشت كمد تنگي نفس گرفته بود به يمن جابه جايي ها مي يابي و همان نيم خيز ورقش ميزني و بعد كه سرت داد ميزنند خوابت برد ميگذاريش كنار تا بعدا مفصل ببيني وگاه فراموش ميشود تا سال آينده كه همانطور سرسري نگاهي بكني وكيفور شوي

سبزه را كه تا همين ديروز شرط بسته بودم درنميايد بالاي كيس كامپيوتر گذاشته ام . لاكردار حالا يك وجب قد بلند كرده و بورم كرده !
راستش اين چند روز تا عيد را بايد صاف برويم وبشينيم وبخوابيم تا نظم وسايل به هم نخورد. امان از دست اين عيد !
من كه حوصله ي ديد وبازديدها و ماچ وبوسه ها را ندارم :)

از دوستان به خاطر اينكه كمتر كامنت ميگذارم عذر ميخواهم .ولي بايد بدانيد مطالب همه ي آنها را كه اين كنار ليست كرده ام هميشه پيگير هستم .
فعلا.



0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی