derakhshan
زيرنويس براي درخشان
درخشان حرفهايی دوستداشتنی زده که چون به زبان اصلی است، من سعی میکنم آنها را ترجمه کنم
ترجمه: يعني واقعا يك احمق بيكار در ايراني كه به قول بيبيسي اش ده مليون بيكار دارد پيدا نميشود كه صبح پنجشنبهاي كت و شلوار كند و برود به در بيت آقاي شاهرودي و از معظم له ماوقع ماجرا را بپرسد؟ يا لااقل سوار اتوبوس و تاكسي شود و از مردمي كه همواره در حال بحث سياسياند خواهان بررسي فلسفهي حوادث اخير شود؟
ترجمه: من تازگيها دارم به اين فكر ميكنم كه شايد بد نباشد حالا كه راه اندازي سايتهاي زنجيرهاي مد و فال قهوه و جوات آقا دوست دارم و تبليغ در سايت جيگر و غيره، در رفع عطشم براي كسب ويزيتور بيشتر تاثيري نداشته، به سبك محمدخرداديان يكي دو روزي به زندانهاي جمهوري اسلامي بيافتم و شهرتي به هم بزنم
ترجمه: اين روزها من از هر فرصتي بايد استفاده كنم تا اين ايده را در اذهان جا بياندازم كه اعضاي پنلاگ همگي كمونيست و چپي و ... هستند تا بلاگرها بدانند كه اين چيزها جيز است و طرفش نروند. به هر حال اين هم يكي از راههاي جلوگيري از ايجاد هر گونه همصدايي در وبلاگستان است
ترجمه: امكان ندارد كه او را به خاطر وبلاگش گرفته باشند. اگر قرار باشد كسي را به خاطر وبلاگ بگيرند آن شخص بايد من باشم كه به حمدالله خيلي هم بي ادبم و در هر فرصتي از اسامي اسافل اعضايم براي نشان دادن لارج بودنم كمال بهره را ميبرم(توضيح مترجم: در اينجا واضح است كه تجربهي شغلي سابق نگارنده در طرح سوالات پيدرپي فوق به كمكش آمده)
ترجمه: من حتم دارم كه سميعي را به خاطر بازي كردن در فيلمهاي سكسي بدبد بي تربيتي گرفتهاند وگرنه رژيم عزيز اسلامي هرگز بيخودي كسي را دستگير و با جسم سخت آشنايش نميكند
ترجمه: من نمیتوانم باور کنم که حتی تندروترین بخشهای قوهی قضاییه و وزارت اطلاعات كه بنده سالها افتخار موانست با نوع تفكر آنها را داشتهام، در این روزهای آخر سال -كه لابد نوروز خودش دليلي است براي آدم شدن- و فشار اتمی و انتخابات دنبال درست کردن دردسر بیخودی برای «نظام اسلامی»مان باشند و خوراک مفت به طرفداران ایدهی تغییر رژیم بدهند
ترجمه: من يا ذهن كوچكي دارم و يا اينكه دارم تياتر بازي ميكنم. مثلا من فراموش كردهام كه مشت آهنين قوه قضاييه درست از زماني از لاي عبا بيرون آمد كه آخونديزدي با آن آتشي مزاجيش از آن جا رفت و شاهرودي با لبخند و شعار اصلاحات و آبادسازي ويرانهي قضايي بر سركار آمد. يا مثلا من نميدانم يا نميخواهم بدانم كه اين قصه آنقدر مبرهن است كه خيلي از تحليلگران حوادث ايران، هر وقت از دهان شاهرودي عراقي سخن از تغييرات گل و بلبل شنيدهاند، يك مشت خاك با مقدار مكفي آب مخلوط كرده و بر سر ماليدهاند
ترجمه: من چون مدت زيادي است كه از ايران خارج شدهام، به خيالم هنوز اخبار و بخشنامهها با چاپار و كبوتر جابهجا ميشود. علاوه بر اينكه فكر ميكنم قضات مملكت اسلاميمان هر روز هر كاغذ پارهاي را كه در اين مملكت به اسم روزنامه منتشر ميشود را نميخوانند و مداقه نميفرمايند. جدا از اينكه مطمئنم در دهات گيلان و روستاي نوبنياد رشت، يك مشت آدم قرون وسطايي زندگي ميكنند كه البته براي بنده كه بچهي ناف تهران (حالا چهار انگشت بالاتر يا پايينتر چه فرقي ميكند؟!) هستم و شهرستانيها را خوب ميشناسم، اين امر بديهي است.
(پاورقي مترجم: البته راقم محترم منظوري نداشته و از اين جور سوتفاهمات معمولا پيش ميآيد. همانطور كه مثلا همين سيد ابراهيم نبوي از روي بي اطلاعي و اشتباهات و سوتفاهماتي - چنانكه مطالب وبلاگهاي نيك آهنگ كوثر و ف.م.سخن را تا مدتها به پاي آن يكي خوانده بود- مدتي است از قضيهي آغاجري ملعبهاي ساخته براي عقده گشايي از نميدانم كدام جنگ تخيلي سپاه همدان و كرمان!)
ترجمه: و من از آقاي رمضانزاده (كه خيلي دارمش) و حجت الاسلام و المسلمين ابطحي كوچك و بقيه چشم به وبلاگهاي خودم، ميخواهم تا دنبال ماجرا باشند.
ترجمه: خيلي خب. حالا كه پيگيري كرديد جوابش را بفرستيد بيا تا بلانسبت من، آدم بداند چطوري به بقيه حوادث مشابه لجن پراكني كند و موج خبرها را با حاشيه سازي بگيرد.
ترجمه: دستگاه قضايي ايران اگر براي تحليل مبسوط اتفاقات جهاني و تفسير ديناميك - پوليتيك جريانات روز دنيا نياز به مفسر و اتاق فكر دارند بنده جانا و مالا و مخلصا در خدمتگزاري حاضرم. متعاقبا نمونهاي از رزومه و تفسيرهاي قبليم به خصوص مقالهي (خامنهاي مستبد دلسوز) در صورت تاييد ارسال ميشود.
---------
تكميليه(خودزني سياسي): خودمانيمها. نصف شبي چه تخم دوزردهي پوست نازكي كردم! همش تقصير اين خروس بي محل بي ناموس است!
تكميليه دوم(حسني كجايي كه حسينتان رفته ممالك خارجه): تو هيپنوتيزم از درخشان ميپرسند با امام جمعهي اروميه چه نسبتي داري. ميگه : حسني ديدي؟ من حسينشانم!
تكميليه سوم(دست پيش گرفتن): هوي فحش نده هودر! هرچي ميگي خودتي!
تكميليه چهارم: يادم رفت
تكميليه پنجم: آهان يادم آمد. اين شب جمعهي آخرسالي اگر حظ وافري از سبك ترجمهي حقير برديد، لااقل كاري به امواتمان نداشته باشيد.
تكميليهششم: يعني واقعا آدم بيكاري پيدا ميشود كه اين مطلب را تا اين تكميليهي ششم بخواند؟
درخشان حرفهايی دوستداشتنی زده که چون به زبان اصلی است، من سعی میکنم آنها را ترجمه کنم
يعنی واقعا يک نفر پيدا نمیشود که پرس و جو کند و ببيند که ماجرای اين مجتبی سميعینژاد چيست؟
ترجمه: يعني واقعا يك احمق بيكار در ايراني كه به قول بيبيسي اش ده مليون بيكار دارد پيدا نميشود كه صبح پنجشنبهاي كت و شلوار كند و برود به در بيت آقاي شاهرودي و از معظم له ماوقع ماجرا را بپرسد؟ يا لااقل سوار اتوبوس و تاكسي شود و از مردمي كه همواره در حال بحث سياسياند خواهان بررسي فلسفهي حوادث اخير شود؟
گفتند که بخاطر وبلاگش دستگير شده، وبلاگی که کمتر خواننده هم نداشته
ترجمه: من تازگيها دارم به اين فكر ميكنم كه شايد بد نباشد حالا كه راه اندازي سايتهاي زنجيرهاي مد و فال قهوه و جوات آقا دوست دارم و تبليغ در سايت جيگر و غيره، در رفع عطشم براي كسب ويزيتور بيشتر تاثيري نداشته، به سبك محمدخرداديان يكي دو روزي به زندانهاي جمهوري اسلامي بيافتم و شهرتي به هم بزنم
از اين طرف هم گروههای نزديک به کمونيست کارگری و مجاهدين خلق راه به راه در دفاع از او انشاهای احساساتی مینويسند. ماجرا چيست؟
ترجمه: اين روزها من از هر فرصتي بايد استفاده كنم تا اين ايده را در اذهان جا بياندازم كه اعضاي پنلاگ همگي كمونيست و چپي و ... هستند تا بلاگرها بدانند كه اين چيزها جيز است و طرفش نروند. به هر حال اين هم يكي از راههاي جلوگيري از ايجاد هر گونه همصدايي در وبلاگستان است
چه کسی او را گرفته، قوه قضاييه يا وزارت اطلاعات؟ به چه دليل؟ نوشتههايش در وبلاگ يا کارهای ديگری که ما از آن خبر نداريم
ترجمه: امكان ندارد كه او را به خاطر وبلاگش گرفته باشند. اگر قرار باشد كسي را به خاطر وبلاگ بگيرند آن شخص بايد من باشم كه به حمدالله خيلي هم بي ادبم و در هر فرصتي از اسامي اسافل اعضايم براي نشان دادن لارج بودنم كمال بهره را ميبرم(توضيح مترجم: در اينجا واضح است كه تجربهي شغلي سابق نگارنده در طرح سوالات پيدرپي فوق به كمكش آمده)
ماجرای آن چند نفری که میگفتند بخاطر ميهمانی يا پخش فيلم و عکس پورن دستگير شده بودند و بعد مجتبی از آنها خبر داده بود چه بود؟ آنها واقعا چرا دستگير شده بودند و کی آزاد شدند و اتهامشان چه بود؟ رابطهی سميعینژاد با اين اتهام چه بود؟
ترجمه: من حتم دارم كه سميعي را به خاطر بازي كردن در فيلمهاي سكسي بدبد بي تربيتي گرفتهاند وگرنه رژيم عزيز اسلامي هرگز بيخودي كسي را دستگير و با جسم سخت آشنايش نميكند
من نمیتوانم باور کنم که حتی تندروترین بخشهای قوهی قضاییه و وزارت اطلاعات در این روزهای آخر سال و فشار اتمی و انتخابات دنبال درست کردن دردسر بيخودی برای «نظام اسلامی»شان باشند و خوراک مفت به طرفداران ايدهی تغيير رژيم بدهند
ترجمه: من نمیتوانم باور کنم که حتی تندروترین بخشهای قوهی قضاییه و وزارت اطلاعات كه بنده سالها افتخار موانست با نوع تفكر آنها را داشتهام، در این روزهای آخر سال -كه لابد نوروز خودش دليلي است براي آدم شدن- و فشار اتمی و انتخابات دنبال درست کردن دردسر بیخودی برای «نظام اسلامی»مان باشند و خوراک مفت به طرفداران ایدهی تغییر رژیم بدهند
حرفهای شاهروی، آزاد کردن و دلجويی از دستگیرشدگان مرتبط با وبسايت امروز، و خبرهای خوب ديگر چند هفتهی اخير نشان میدهد که حکومت ايران بطور موقت رفتار خشن و سرکوبگرانهاش را به حداقل رسانده است
ترجمه: من يا ذهن كوچكي دارم و يا اينكه دارم تياتر بازي ميكنم. مثلا من فراموش كردهام كه مشت آهنين قوه قضاييه درست از زماني از لاي عبا بيرون آمد كه آخونديزدي با آن آتشي مزاجيش از آن جا رفت و شاهرودي با لبخند و شعار اصلاحات و آبادسازي ويرانهي قضايي بر سركار آمد. يا مثلا من نميدانم يا نميخواهم بدانم كه اين قصه آنقدر مبرهن است كه خيلي از تحليلگران حوادث ايران، هر وقت از دهان شاهرودي عراقي سخن از تغييرات گل و بلبل شنيدهاند، يك مشت خاك با مقدار مكفي آب مخلوط كرده و بر سر ماليدهاند
(اين تصميمها احتمالا هنوز به دادگاههای دور از مرکز که يکیشان مثلا آرش سيگارچی را محاکمه کرده، نرسيده. کاغذبازی و شايد هم خودشيرینی قاضیهای شهرهای کوچکتر را هرگز نباید در ارزيابی این جور چيزها ناديده گرفت.)
ترجمه: من چون مدت زيادي است كه از ايران خارج شدهام، به خيالم هنوز اخبار و بخشنامهها با چاپار و كبوتر جابهجا ميشود. علاوه بر اينكه فكر ميكنم قضات مملكت اسلاميمان هر روز هر كاغذ پارهاي را كه در اين مملكت به اسم روزنامه منتشر ميشود را نميخوانند و مداقه نميفرمايند. جدا از اينكه مطمئنم در دهات گيلان و روستاي نوبنياد رشت، يك مشت آدم قرون وسطايي زندگي ميكنند كه البته براي بنده كه بچهي ناف تهران (حالا چهار انگشت بالاتر يا پايينتر چه فرقي ميكند؟!) هستم و شهرستانيها را خوب ميشناسم، اين امر بديهي است.
(پاورقي مترجم: البته راقم محترم منظوري نداشته و از اين جور سوتفاهمات معمولا پيش ميآيد. همانطور كه مثلا همين سيد ابراهيم نبوي از روي بي اطلاعي و اشتباهات و سوتفاهماتي - چنانكه مطالب وبلاگهاي نيك آهنگ كوثر و ف.م.سخن را تا مدتها به پاي آن يكي خوانده بود- مدتي است از قضيهي آغاجري ملعبهاي ساخته براي عقده گشايي از نميدانم كدام جنگ تخيلي سپاه همدان و كرمان!)
برای همين از آقای رمضانزاده (که در ضمن به نظرم خيلی آدم باحال و شجاع و منطقیای است و کاملا از حرفهايش دربارهی کردستان حمايت میکنم) و ابطحی و بقيه میخواهم که پی ماجرا را بگيرند و ببينند که مساله واقعا چيست.
ترجمه: و من از آقاي رمضانزاده (كه خيلي دارمش) و حجت الاسلام و المسلمين ابطحي كوچك و بقيه چشم به وبلاگهاي خودم، ميخواهم تا دنبال ماجرا باشند.
حالا هر چه که هست، بيايند و رسما اعلامش کنند تا آدم بداند چطور دنبالش را بگيرد
ترجمه: خيلي خب. حالا كه پيگيري كرديد جوابش را بفرستيد بيا تا بلانسبت من، آدم بداند چطوري به بقيه حوادث مشابه لجن پراكني كند و موج خبرها را با حاشيه سازي بگيرد.
الان دستراستیهای بیهمهچيز آمريکايی و سلطنتطلبها و بقيهی دشمنان مردم ايران فقط منتظرند که يک بهانه پيدا کنند تا افکار عمومی دنيا را قدم به قدم برای يک حملهی ديگر آماده کنند. اين ابهامهای اين چنينی فقط و فقط به نفع آن هاست و انگار کسی نيست که به آقايان قوهی قضاييه و مجريه اين را بفهماند.
ترجمه: دستگاه قضايي ايران اگر براي تحليل مبسوط اتفاقات جهاني و تفسير ديناميك - پوليتيك جريانات روز دنيا نياز به مفسر و اتاق فكر دارند بنده جانا و مالا و مخلصا در خدمتگزاري حاضرم. متعاقبا نمونهاي از رزومه و تفسيرهاي قبليم به خصوص مقالهي (خامنهاي مستبد دلسوز) در صورت تاييد ارسال ميشود.
---------
تكميليه(خودزني سياسي): خودمانيمها. نصف شبي چه تخم دوزردهي پوست نازكي كردم! همش تقصير اين خروس بي محل بي ناموس است!
تكميليه دوم(حسني كجايي كه حسينتان رفته ممالك خارجه): تو هيپنوتيزم از درخشان ميپرسند با امام جمعهي اروميه چه نسبتي داري. ميگه : حسني ديدي؟ من حسينشانم!
تكميليه سوم(دست پيش گرفتن): هوي فحش نده هودر! هرچي ميگي خودتي!
تكميليه چهارم: يادم رفت
تكميليه پنجم: آهان يادم آمد. اين شب جمعهي آخرسالي اگر حظ وافري از سبك ترجمهي حقير برديد، لااقل كاري به امواتمان نداشته باشيد.
تكميليهششم: يعني واقعا آدم بيكاري پيدا ميشود كه اين مطلب را تا اين تكميليهي ششم بخواند؟
7 نظر:
سعيد جان حظ وافری بردم. ياد امواتتان بهخير.
توسط Rokgoo, در ۱۳۸۳ اسفند ۲۷, پنجشنبه ساعت ۱۱:۰۹:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
سعيد جان حظ وافری بردم. ياد امواتتان بهخير.
توسط ناشناس, در ۱۳۸۳ اسفند ۲۷, پنجشنبه ساعت ۱۱:۱۱:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
سعيد جان سلام! به نظر من تقصير خودمون است. اخه بابا جان بزرگی گفتند ٬ کوچکی گفتند. ما اگر بخواهيم اب هم بخوريم بايد اول از ايشان اجازه بگيريم. هر چی باشه ايشان بچه اخوند هستند و سريع بهشان برميخورد
توسط Alireza, در ۱۳۸۳ اسفند ۲۷, پنجشنبه ساعت ۱۱:۲۶:۰۰ (+۳:۳۰ گرینویچ)
سلام سعيد عزيز عيدتان مبارك سالي سرشار از موفقيت و كاميابي را براي شما ارزو مي كنم . همچنين ارزوي ازادي مجتبي و بقيه عزيزان را خرس مهربان
توسط ناشناس, در ۱۳۸۴ فروردین ۳, چهارشنبه ساعت ۳:۵۶:۰۰ (+۴:۳۰ گرینویچ)
محشربود
توسط ناشناس, در ۱۳۸۴ فروردین ۳, چهارشنبه ساعت ۵:۴۰:۰۰ (+۴:۳۰ گرینویچ)
در نظر سنجی انتخابات رياست جمهوری شرکت کنيد. به نفع شماست.
توسط ناشناس, در ۱۳۸۴ فروردین ۳, چهارشنبه ساعت ۶:۲۹:۰۰ (+۴:۳۰ گرینویچ)
سلام و سال نو مبارک ...
نمیگذارید وبلاگش را نخونیم ...
توسط آرمین گیلهمرد, در ۱۳۸۴ فروردین ۳, چهارشنبه ساعت ۱۹:۲۰:۰۰ (+۴:۳۰ گرینویچ)
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی