رفراندوم بلاگ

۱۳۸۲ آبان ۱۰, شنبه

شنبه 10 آبان ماه 82

الف ،حرف اول :
گل زرد و گل زرد وگل زرد
بيا با هم بناليم از سر درد
عنان تا در كف نا مردمان است
ستم با مردخواهد كرد نامرد

ب ) مقاله ي حقير در وب سايت زمزمه منتشر شد : پاسخي به هودر

پ) خانم جواني هست كه هفته اي مي آيد و راه پله هاي اين آپارتمان خراب مانده ي ما را نظافت مي كند ،الان كه روبروي اين كامپيوتر عهد بوقي و نفتي ام در حال وبگردي ام تا يك روز باراني را تلف كنم ، صداي صحبت او با يكي از همسايه ها در راهرو، من فضول را به فال گوش وايستادن وا مي دارد… راستي كه صدايش خيلي مردانه است :
چهار بچه ي 4 تا 15 ساله ، شوهر معتاد ، پايش هم در يك مراسمي كه براي ظرفشويي رفته موترك برداشته …تا اينجاي كار سرتكان مي دادم اما در ادامه حرفي زد كه زانوهايم تا شد و ناخواسته نشستم… گفت :چهار روز است كه بچه هايم بدون سحري روزه مي گيرند، امروز جانم را به دندان گرفتم و آمدم …آخر زندگي شوخي نيست .خرج شوخي نيست . با اين 2500 تومني كه مي گذاريد كف دستم چه مي توانم بكنم ، عصر از همين جا بايد بروم دكتر ، ويزيت دكتر دو برابر اين است…ديگر نشنيدم ، اقم گرفت از خودم ، از مردم ، از كشوري كه تشكش نفت است و لحافش گاز و در اين رختخواب ثروت چه گرسنه مانده اين انسان…
و من سرخ و سفيد شدم تا كيسه ي مشكي را در دستش گذاشتم …آخر من هم گناهكارم .

ت) وبگردي :
- مطالبي در رابطه با يگان ويژه ها از زبان يك سرباز : خودروهاي ضد شورش 300 مليوني از كجا آمده ؟
-در دنياي وبلاگ نويسي چيزي گواراتر از اين نيست كه به طور اتفاقي وارد وبلاگي بشوي و باز بطور اتفاقي خودت را در باغ پرميوه ي لينكستانش بيابي و بعد كامنت بگذاري كه از شما دلگير شدم ،چرا رخ عيان نمي كني عزيز ؟
در ضمن آقا مرتضي شيرازي ضجه هاي قلم را جانانه مي نگارد ، زنده باشي عزيز!

بعضي دوستان پيشنهاد كرده اند كه يك گردهمايي وبلاگ نويسان در شهرمان داشته باشيم ، راستش رويم نشد به اين عزيز بگويم آخه بابا! من از وقتي تو اين جا اباطيل مي زنم ، به سايه خودم هم شك كرده ام !!، حالا تو مي گويي بيايم بگويم بله من همانم كه رستم بود افراسياب … از همين جا مراتب شرمندگي ام را اعلام مي كنم ايشالا بعد از اينكه هواي خنك آزادي ، فضا را بهاري كرد عكس مان را هم در وبلاگ مي چسبانيم كه خداي نكرده سر دست باباي بينوا نترشيم…

ث)اين هم فصلي ديگر از كتاب سنگي بر گوري ، تقديم به نرگس خانم (نويسنده ي وبلاگ صداي نو )و مادربزرگشون !
داستان به قسمت هاي خيلي زيبايش رسيده . البته لذت خواندن از روي كاغذ هميشه بيشتر از جادوي مانيتور بوده و دوستاني از پرينت گرفتن و حتي صحافي كردن و كتابچه كردن اين اثر برايم نوشتند كه به نظر من ارزشش را دارد.

ج) به طور معمول يكي از راههاي معرفي و پرخواننده كردن وبلاگها ، ثبت شدن در ليست هايي است كه ترتيب قرار گرفتن در آنها به نسبتي است كه بيننده به ليست مذكور بفرستيم …اقبال وبلاگهاي سكسي و پورنو در جذب بيننده در اين ليست ها باعث شده تا اكثر اين ليست ها كه تعدادشان نيز زياد است به محل هايي تبديل شوند كه عموما وبلاگ نويس هاي ديگر از آنها اجتناب كنند ، لذا بر آن شدم تا خود ليستي تشكيل دهم كه همه ي وبلاگها بجز وبلاگهاي غير اخلاقي در آن مثبوت بمانند …و حالا اين شما و اين جذاب ترين وبلاگهاي ايراني !!


Click here to visit Top Other Sites!


- بابا جوگير شدم خيال كردم اينجا صدا و سيماي لاريجاني شده!


چ)1- بحث از سرو صداي لاريجاني شد . سريال هزاران چشم دوشنبه ها از شبكه ي سوم ، اين آدرس تنها برنامه اي است كه دنبال مي كنم و به نظرم شاهكاري است .بازي خوب و روان مهدي هاشمي ، حس همزاد پنداري را بسرعت به بيننده منتقل مي كند و خطوط قرمزي كه در اين سريال شكسته مي شود در نوع خود كم نظير است . به كساني كه همچون خودم صدا وسيما را در تحريم دارند ( به قول دوستان : تريپ روشنفكري گذاشتن‌) ، توصيه مي كنم اين يكي را قلم بگيرند كه سخت ضرر مي كنند . يك سريال ناب جامعه نگر
2- از جمله شاهكارهاي صدا وسيما در اين چند سال پخش سريال هاي عجق وجق در زمان افطار است ، سريال هايي كه معمولا يك ويژگي ثابت دارند و آن رخ دادن اتفاقات در ماه رمضان است و شخصيت هاي منفي فيلم تا آخر اين ماه آدم مي شوند!! و خود سريال هم با فاصله ي چند روز نوشته ، ضبط و پخش مي شوند كه معلوم است چه مي شود… نمي دانم كجا خواندم كه اين سطح نازل سريال ها به دليل اينست كه مسئولين صرفه جوي سازمان مي نشينند دو دو تا پنج تا مي كنند و حساب مي كنند اين خلايقي كه افطار مي كنند در بدن هاشان خون براي هضم غذا به سمت معده مي رود و به مغز كمتر خون مي رسد ، در نتيجه از قبل هم كمتر مي فهمند و غيره ،پس زنده باد 525 مليارد تومان پول صرفه جويي شده !!

ح) “ پسرم شما آنفلونزاي افغاني گرفته ايد” جل الخالق ! اين دقيقا آن چيزي است كه دكتر به من گفت .و من در دل گفتم يعني از افغانستان آمده ؟و همين را به دكتر هم گفتم؛ مي دانيد چه گفت ؟ احتمالا از عراق آمده ! بيچاره افغان ها كه اسمشان روي هرچه نكبت است صفت مي شود و تازه در اين مورد بي گناه هم .
بله ديگر ، اين همه رفت و آمد بي حساب و كتاب و قرنطينه و قانون آنهم نه با كويت كشوري ، كه با عراق مملكتي بيچاره تر از ما
…با توجيه دكتر ، بلند شدم و از مطب زدم بيرون ،باران تمامي ندارد .در اولين داروخانه چترم را مي بندم …
يازده تا آمپول ؟ آقا اشتباه شده !! نه اشتباه نشده ، اين من آمال من است كه مي خواهد از زير واقعيت فرار كند…
حالا روي صندلي درد دارم !! خوابيده تايپ مي كنم


خ) حرف آخر :
مرا كسي نساخت ، خدا ساخت ؛نه آنچنان كه كسي مي خواست ، كه من نداشتم ، كسم خدا بود، كس بي كسان . او بود كه مرا ساخت ، آنچنان كه خودش خواست ، نه از من پرسيد و نه از آن (( من ديگر)) م . …هبوط ،دكتر شريعتي

سعيد ديگر

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی