رفراندوم بلاگ

۱۳۸۲ مهر ۱۵, سه‌شنبه

پيام بازرگاني
دوره هاي لاغري در 79 روز زير نظر
دكتر مرتضوي



موج جديد فيلترگذاري ها در آستانه ي استيضاح وزير مخابرات

1)وزير اميدي در ماندن نمي بيند و اينگونه آخرين ميخ ها را بر پيكر نيمه جان اينترنت ميكوبد ، گويا و حتي چت روم ها و مسنجر ، و اين آخري اگر بشود و بتوانند ، اين بود وزير اصلاحات و اين بود جوهره ي اصلاحات …
حالا مشخص ميشود كه دور قبل فيلتر گذاري ها به نوعي امتحان و سنجش عكس العمل ها بود و نوعي عادي سازي رواني -

2) محسن رضايي اين شخصيت ولايي – اسراييلي كه بعد از فرار پسرش به خارج حرف هاي عجيب و غريب زيادي مي زند تازگي ها فرموده كه با تصويب برنامه چشم انداز بيست ساله ايران در مجمع تشخيص مصلحت نظام ، ايران از جمع كشورهاي در حال توسعه جدا و به كشورهاي توسعه يافته مي پيوندد !!!@#$#$%#%!!!

3) 13 مهر روز جهاني معلم براي من يادآور معلم عزيزي است كه به خاطر طرفداري از حسين لقمانيان در اجتماع دبيرستاني ها به سياه چالهاي ناخن كشيدن برده شد ، خوشبختانه او را هنوز مي بينم اما ساكت شده …

4)هفته ي نيروي انتظامي هم هست ، خاطره اي هم ايضا در چنته دارم ، و آن اينكه ماهها قبل به دلايلي از كسي شكايت كرده بوديم و در كلانتري كه رفتيم چيزي كه عجيب بود لحن خطاب كردن سروان … بود ، سروان شكم گنده من را كه شاكي بودم آهاي صدا مي كرد و آن مرتيكه عوضي را آقاي ….صدا ميكرد ، بگذريم ، آخرش سرم داد هم كشيد ، اين بود تا چند روز بعد كه فهميدم از دست گرگ به گرگ شكايت كرده بودم …

از پليسي كه اقتدار خود را در لباس مي جويد ، در ماشين الگانس ، در كلاه كج و باتوم برقي ، اشتباه است بيش از اين انتظار داشتن .
حساب سرباز وظيفه ها ، استثنا ها و كساني را كه مي دانيم براي لقمه اي نان مجبورند به ادامه دادن ،به كنار ، ولي انصافا هر يك از ما تا به حال شاهد رشوه گرفتن پليس نبوده ايم ؟ از تاكسي دارها بپرسيد تا برايتان بگويند حساب ماهانه چيست و آنكه بخواهد ندهد جايش كجاست ، از كساني كه كارشان به گمرك افتاده بپرسيد و از من كه شاهد بودم راننده اي را كه دوچرخه سواري را له كرد و با پول كوروكي را تغيير داد …
دردها بسيار است



5) مدتهاست دنبال فرصتي بوده ام تا نظر و برداشتم از چندتا از وبلاگ هايي كه مي بينم اينجا بنويسم ، و اين هم كمي فرصت :

از هودر نمي توان نگفت چرا كه وقتي جستجوگر گوگل جايگاه خاصي براي هودر قائله ما كي باشيم كه بخواهيم روداري كنيم ، من از هودر كمي شتابزدگي و خودخواهي مي بينم و البته كه وبلاگ مال شخص شخيص خوداوست و به ما ربطي ندارد ، اما گاهي برخوردهاي تندي با بينندگان وبلاگش ميكند كه نمونه آن همين قضيه ي تعويض پوسته و موج انتقادات و بس كنيد تو رو به خدا گفتن اوست . مسعود بهنود نثر و سبك جالبي داره وليكن دو تا مشكل داره ، يكي اينكه سيستم كامنت هاي وبلاگش بند شده به ضربان قلبش و به اين دليل هر از گاهي ترجيح ميده در سكوت بنويسه ولي بعد وسوسه ميشود و دوباره نظر خواهي ميكنه و بعد با دو تا فحش و بد و بيراه تعطيلش ميكند كه فعلا اين چرخه ادامه دارد .
ابراهيم نبوي يك نقطه ي اشتراك با آن دو شخص قبلي دارد و آن گريز از ايران بعد از دوم خرداد است كه گويا همين مطلب او را به نامه نگاري علاقمند كرده و اين بنده خدا مدام نامه مينويسد از خدا و مردم و رهبر تا شيطان و خود و هيچكس ، سيد ابرايم نظرخواهي كه نداره هيچ ، من ايميلي هم از او نديده ام

و اما فرهنگ مبرهن، دوست عزيزي است كه زيبا مينويسد و كم ، حق ميگويد و پرمايه ، يادم نيست چگونه با وبلاگش آشنا شدم ولي خاطرات و نظرات او همواره برايم جالب و خواندني بوده و با اين وجود هنوز با او چت نكرده ام ، اگر اسم او را درليست امضاء كنندگان بيانيه جمهوري خواهي ديده باشيد ، اين را هم مي دانيد كه مقيم آمريكاست و دختر بچه ي زيبايي دارد كه اميدوارم روزي او و خانواده اش را در ايران ببينيم .
امام امير بچه ي با صفاي مشهد ، از اون دسته وبلاگهاي آشنا و به قولي تريپ را مي نويسد كه باب آشنايي من با ايشان از گذرگاه بي سوادي حقير ميگذرد چه آنگاه كه فرق HTML با نخود فرنگي را نمي دانستم گوگل مبارك ما را به سراي راهنماي ايشان رهنمون ساخت و بعد چت و تبادل لينك و… خب شايدم طفلكي تو رودروايستي به ما لينك داده باشد ..!!! امام هم تازگي از صرافت نوشتن افتاده و كمتر مي نويسد هرچند كه از چت نگذشته و چندي پيش در چت دست ما را در دست دوست ديگري گذاشت كه به ضرب دگنك دانشگاه همشهري ما شده بود و حالا نگو كه منظورش ارنستو خان است كه خود مدتها خواننده اش بوده ام و بي خبر از اين دوستي با واسطه …
با سيد مهدي حسيني بچه ي قم و دانشجوي دانشگاه تهران كه آشنا شدم ، اولش به واسطه ي اسمش كه ياد برادري از همكلاسي هاي مخلص مرا مي انداخت كمي بي راهه رفتم به خصوص با آن 110 وبلاگش! و بعد كه آرشيو زيبايش در مورد حوادث خرداد ماه را خواندم به انديشه معتدلش واقف شدم و از قضيه ي فراموش كردن ناگهاني و همزمان پسورد وبلاگ و ايميل قبلي تش كه بگذريم !،در كل پسرجالب و دوست داشتني اي مي نمايد كه نمونه ي يك جوان دانشجوي طبقه ي متوسط ايراني است وبهمين خاطر دنياي يك ايراني اسم بامسمايي است…
دبيركل مجمع مردگان ، گورآباد خودمان كه كلا وبلاگش برميگردد به ماجراهاي يك فارغ التحصيل جوياي كار و شركت گردي هايش كه به شدت برايم جالب مي نمايد ، هرچند كه او نيز كم لطف شده و كمتر مي نويسد ، كامنت ها را هم برداشته كه كلا عذاب وجدان نداشته باشد!!!
ولي از بوف كور بگويم كه براي خود شاخصي است در دنياي وبگردان و فضايي قلم مي زند و بالا دست ، از كيمياي نازنين كه يك قطره از درياي وبلاگر هاست ، قطره اي كه در دل خود دريايي دارد و دهه سوم زندگيش را در آنور مرزهاي ايران به نظاره نشسته ، روزي كه از وبلاگ زيتون وارد وبلاگش شدم و در ليست دوستانش خود را يافتم فهميدم در اين دنيا هستند كساني كه لينك بدهند و حتي ندا ندهند … كه به قول دوستي ، انسان به اميد زنده ست و وبلاگ به لينك …
و اما بقيه ي وبگردي بماند….

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی