رفراندوم بلاگ

۱۳۸۲ مهر ۸, سه‌شنبه

1) روي ديواري خواندم :

” ما به خاطر خدا انقلاب كرديم ، به خاطر خدا هم تحمل ميكنيم
در اين شعار معلوم نشده چه چيزي تحمل ميشود ، چه مصيبتي تحمل ميشود ، اصلا ما دردي نداريم كه بخواهيم تحمل كنيم ، در بهشت جمهوري ملاها همه از زور خوشي دارند الكي اداي دردمندي درمي آورند ، چه دردي ؟ در حالي كه ما در هشت سال جنگ دهان استكبار جهاني راسرويس كرديم و در هشت سال سازندگي از ژاپن نيز پيشرفته تر شديم و در هشت سال اصلاحات از فرانسه نيز آزادتر شديم ، شايد منظور نويسنده محترم تحمل خوشي ها بود كه دل مردم را زده ، يا تحمل همين هشت ها ست كه به خاطر خدا خواسته اند كه براي رسيدن هشت سال بعدي كمتر بي تابي كنيم …نمي دانم
2)در خيابان قدم مي زدم كه گله اي از جوانان مخلص را با تيپ معروف ريش و چفيه مشغول ويراژدادن با موتور رويت كردم ، به ذهنم خطور كرد كه اگر آمريكا به ايران حمله كند اينان چه خواهند كرد ، جوابي كه به خود دادم اين بود : ريشها را مي تراشند و شهرشان را تغيير ميدهند و به احتمال زياد از طرفداران و تملق گويان حكومت بعدي از كار در خواهند آمد
شك ندارم كه اينگونه است ، كسي كه براي براي فرار از سربازي يا در دست گرفتن امكاناتي همچون موتور و اسلحه و بي سيم ( كه همگي براي تهي شدن از عقده هايي است كه مي دانيم …) ، به عضويت بسيج در مي آيد و در صنف محترم دستمالچيان در مي آيد ، برايش چندان مهم نيست كه صاحب قدرت كيست ، كجايي است ، حق است يا باطل ، حرف است يا عمل … براي اينچنين محتاجان عقده اي ،تنها قدرتي كه از اتصال به قدرت به دست مي آيد مهم است و اينجاست كه مي بينيم صدام بسي خوشبخت تر از ديكتاتورهاي ايران بود كه او پيشمرگهايي داشت كه به واسطه خويشاوندي و تكريتي بودن به او وفادار بودند و نه به خاطر تكه اي كارت كه دارنده اش براي جوازكسب مي خواهدش و نه بيشتر

3)پيشنهاد ميكنم مطالب وبلاگ شمشاد در رابطه با احتمال حمله ي نظامي آمريكا به ايران را بخوانيد، بحث جالبي است ، در قسمتي از مقالات او مي خوانيم :
”...هرچقدر بهايي كه براي رهايي از يك حكومت ديكتاتوري پرداخت مي شود، سنگينتر باشد، احتمال گرايش حكومت بعدي به تندروي و ديكتاتوري بيشتر خواهد بود….”
4) يكي از ويژگي هاي وبلاگ اين است كه چندان براي صاحبش تعهد و مسئوليت نمي زايد و او را در قيد و بندهاي نانوشته اسير نمي كند ، اين است كه مي نويسي اما يك روز جدي و فردا عصباني و تند و روز ديگر با زبان طنز … سردبير خودتي البته اگه دلتو نزنه و بعد از اينكه كلي خواننده پيدا كردي قد بشي و رنگ مرده بزني به در و ديوار وبلاگت كه مي خواي بخوا نمي خواي نخوا !!

5) موضوعي هست در وبلاگ نويسي كه همه ي ما تا حدودي با آن آشناييم و آن چيزي نيست جز حساسيت نسبت به تعداد كامنت هايي كه براي مطالب مي گذارند ، و بنده ي حقير نيز ديدم كم كم دارم رنگ ميشوم و اين شد كه تعداد و شماره ي كامنت ها را برداشتم و راحت ، البته چيزي كه در همه ي وبلاگهاي سياسي مشترك است تعداد كم كامنتها به نسبت بازديد كنندگان است ، چرا كه كامنت ها يا جاي فحش به نويسنده و يا التماس دعا براي لينك است ،چيزي كه بيشتر در وبلاگهاي اجتماعي و اصطلاحا شخصي ديده ميشود ، در حالي كه در دنياي سياست با اين همه ادعاي دموكراسي جايي براي جنجال ها و گروكشي ها نيست
اينجا جمهوري خواه به سلطنت طلب لينك ميدهد و سلطنت طلب به بچه هاي انصار!!!


6) سكوت مرگبار از دكتر علي شريعتي :

نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمي خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم
چه خواهد ساخت،
ولي بسيار مشتاقم ،
كه از خاك گلويم سوتكي سازد،
گلويم سوتكي باشد،
بدست كودكي گستاخ و بازيگوش
و او،
يكريز و پي در پي
دم خويش را بر گلويم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد،
بدين سان بشكند در من ،
سكوت مرگبارم را

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی