رفراندوم بلاگ

۱۳۸۲ شهریور ۲۰, پنجشنبه

پنج شنبه 20 شهريور ماه 1381
دايره بسته قدرت
آقاي سعيد حجاريان به فكر مداواي مريض رو به موت نباشيد !
بنا بر بعضي حرفها كه اخيرا منتشر شده و دم از دوم خردادي ديگر مي زند ، بخوانيد :
1) شوراي خبرگان رهبري بجاي اينكه ناظر بر رهبر باشند ، از قرار معلوم شده اند تحت نظارت رهبري ، چرا كه صلاحيت شركت كنندگان در انتخابات خبرگان را همان شوراي نگهباني كه اعضاي آن را رهبري انتخاب مي كند بررسي ميكند ، با يك نگاه مشخص است كه بعد اساسي قدرت در ايران ( ديمانسيون قدرت ) به رهبري برمي گردد و در واقع وزرا و معاونين كشوري ا نيز نورچشميان اويند ، با اين تفاصيل سوال اينجاست كه چرا با خاتمي مخالفت شد ، خاتمي را و صلاحيتش را همان شوراي نگهباني تصويب كرد كه ميشناسيم و ميدانيم كه از رسته و نژاد خزعلي ها در آن جلوس دارند ،

جواب رايج اينست كه خاتمي پروژه از پيش طراحي شده براي زمان خريدن و دفع تحريم هاي بين المللي بود در سال 76 ، اگر اين حرف را قبول كنيم يعني پذيرفته ايم كه نظام آنقدر قدرت دارد كه با شعور بيست مليون بازي كند و در اينصورت در انتخابات بعدي نيز هزاران پروژه ديگر را مي تواند پياده كند ، سرنشينان قايق سوراخ جمهوري اسلامي هر بار يكي از سرنشينان را به پايين پرت ميكنند تا شايد كمي ديرتر در اقيانوس خشم مليونها ايراني غرق شوند ، معروفترين آنها سعيد امامي و ناطق نوري بودند كه يكي كشته شد و ديگري با فضاحت در انتخاباتي كه پيروزيش را مسلم مي دانستند شكست ميخورد تا هر كدام با رفتن خود كمي از بار سنگين قايق بكاهند ، اما فراموش نكنيم كه اين قايق را خود مردم به اينها دادند و نقش ساده لوحي هاي عمومي را نمي توان انكار كرد ، كجاست ظالمي مگر آنكه مظلومي اين ظلم را برخود بخرد و گناه مظلوم كم از ظالم نيست
اما گويا عزم مردم اين بار جزم تر از قبل است ، تحريم مطلق انتخابات مجلس آخر كه در زمستان امسال برگزار ميشود همراه با فشارهاي بين المللي فزاينده و كمر شكن روزهاي تلخي را براي حاكمان خواهد آورد، حتي تلخ تر از امروز كه علي خامنه اي در جمع شوراي نگهبان مي گويد :ما روزهاي سخت تر از اين را نيز پشت سر گذاشته ايم و …
حقيقتا كدام سختي ، شما كه در اخبار رسمي خود چيزي از اين فشارها بيان نميكنيد ، چرا نمي گوييد از فكس هايي كه هر روز به سفارت خانه هاي ايران در سراسر دنيا ميشود ، فكس هايي از نهادهاي حقوق بشر گرفته تا سازمانهاي ديدبان و محيط زيست وتغذيه و …
فشار و سختي را مردمي تحمل ميكنند كه بايد در يك آپارتمان بيست متري با ماهي صدهزارتومن اجاره طي كنند ، با قطع آب و آلودگي هوا و هزار بدبختي ديگر كه همگي منشا از بي سوادي و ندانم كاري و استبداد شما دارد
ده مليون مستمند و دردمند ايراني امروز عقيم تر از آن شده اند كه حتي فرياد بزنند ، كجاست كسي كه صداي ابوذر را بشنود كه : من تعجب مي كنم از كسي كه در خانه گرسنه مانده و بر مردم و جامعه نمي شورد ، اين حرف شيرمرد ربضه و يار وفادار علي را ما نشنيده ايم ، به ما تنها از تحمل ظلم گفته اند و بهشت ، يعني كه تحمل كنيد و خفه باشيد و چه نيكو شيوه اي كه نه گشتاپو ميخواهد و نه كا گ ب ، مامور را در مغز مردم كرده اند و سركوبگر هر فرد خودش شده است

-اما حالا سخن چيز ديگري است آخوندهاي حاكم ، در زماني كه فهميده اند ديگر از تعصبات مذهبي نمي توان چندان بهره اي كشيد و گوش شنوايي نيست ، تغيير روش داده اند و اين بار در حال پرورش نسلي هستند كه به هيچ صراطي مستقيم نيست ، نسل بي تفكر و بي انديشه ، عاشق پارتي و مد ، و دور از كتاب و دانشگاه و روشني
پارتي و مد در ذهن انسان روشنفكر وجود دارد اما نه به عنوان اصل و پس زمينه كه به هماني كه بايد باشد تفريح و فراغت ، براي جامعه ما مد يعني واردات رژ لب و سايه ازتركيه ، لباس از اروپاي شرقي ، اسباب از چين ، اما روشنفكري در عين زنده دلي يعني وارد كردن تكنولوژي از ژاپن ، صنعت از آلمان و سرمايه از آمريكا ،
و حكومت ميخواهد ما را معتاد كند ، و البته براي هر صنفي نسخه خاص خود را دارد ، براي عده كثيري از طبقه ضعيف جامعه اعتياد به مواد مخدر حشيش گونه ، براي طبقه متوسط ( كه در حال نابودي است و فراموش نكنيم كه همين طبقه متوسط است كه تحولات را منشا ميشود) ابتذال و مد و مانكن ، گراني و تلوزيون و سربازي و دانشگاه ، بله دانشگاه هايي بي پايه كه همچون علف تنها با اتكا با شهريه ها رشد كرده اند و مدرسين آن ليسانس و فوق ليسانسند و دل خوشكنك اند براي پذيرفته گان آن ،
و اما براي تخدير طبقه مرفه جامعه چه چيز بهتر از نوسانات يك شبه در بازار بورس و طلا و دلار ، و چه چيز جالبتر از گران شدن زمين و خانه و بنزين
2) هجدهم شهريور ماه كه گذشت ، سالگرد مرگ دلخراش مردي بود كه در ميدان انديشه همرزم و همسنگر شريعتي بود ، جلال آل احمد ، نويسنده بي غل و غشي كه بسيار بيشتر از آنكه در ذهن دارم مديون او و قلم زيبايش هستم ، جلال خود آخوند زاده بودو حتي يكسالي به حوزه رفت ، اما عزاداري ها را نامشروع يافت و از خانواده بريد اين شد تا از معلمي دبس‎ تان به مقام يك نويسنده محبوب برسد ، مديرمدرسه اورا بي اغراق بيش از انگشتان دست و پا خوانده ام ، اين كتاب باب آشنايي من و جلال بود و سنگي بر گوري وداع من با او ، در جلال صراحت و صداقتي است كه در هيچ كس نديده ام و او از اين حيث نيز بر من تاثير نهاده ، جلال در نقل خاطراتش حتي خود را براي ذره اي غرور ريشخند كرده و اين نمايي از ذهن روشن و بي تعصب اوست ، اگر آن مرگ دردناك نبود او همچون شاملو در نظام فعلي دق مرگ ميشد ، نويسنده اي كه حتي در حج كه مينويسد ازذكر اينكه چشم هايش سينه هاي يك زن را ديده نمي گذرد ، قسمت هايي از كتاب خسي در ميقات او در زير مي آيد :


“…
جمعه 21 فروردين 43
يادم است صبح در آشيانه حجاج فرودگاه تهران نماز خواندم .نمي دانم پس از چندين سال .لابد پس از ترك نماز در كلاس اول دانشگاه . روزگاري بودها !وضو مي گرفتم و نماز مي خواندم . و گاهي نماز شب ! گرچه آن آخري ها مهر زير پيشاني نمي گذاشتم و همين شد مقدمه تكفير . ولي راستش ديدم حالا…آخر راه افتاده اي بروي حج و آن وقت نماز نخواني ؟

يك شنبه 23 فروردين 43
مدينه
…و امروز صبح چنان حالي داشتم كه به همه سلام ميكردم . و هيچ احساسي از ريا براي نماز ؛ يا ادا در وضوگرفتن .ديروز و پريروز هنوز باورم نميشد كه اين منم و دارم عين ديگران يك ادب ديني را به جا مي آورم .دعاها همه به خاطرم هست و سوره هاي كوچك و بزرگي كه در كودكي ازبر كرده ام . اما كلمات عربي بر ذهنم سنگيني ميكند و بر زبانم و سخت هم . نميشود به سرعت ازشان گذشت . آن وقت ها عين وردي مي خواندمشان و خلاص . ولي امروز صبح ديدم كه عجب بارسنگيني مي نهند بر پشت وجدان .صبح وقتي مي گفتم (( السلام عليك ايها النبي )) يك مرتبه تكان خوردم . ضريح پيش رو بود و مردم طواف مي كردند و براي بوسيدن از سروكول هم بالا ميرفتند و شرطه ها مدام جوش ميزدند كه از فعل حرام جلو بگيرند… كه يك مرتبه گريه ام گرفت و گريختم

روحش شاد

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی