رفراندوم بلاگ

۱۳۸۲ آبان ۱۸, یکشنبه

سيب ترش پاييزي

الف )بهانه رهگذر

در سفر خيال تو
رهگذران بهانه اند
عاشق بي سري چو من
پاپتي و برهنه اند



ب)صبح علي البوق (ساعت هشت !) ، خواب آلود و كسل بيدارم كردند كه مگر تو نبودي كه گفتي صبح زود بيدارم كنيد ؟!
غرغر كنان و نالان از آدم و عالم راه افتادم براي ملاقات با آقاي سيد صالح مسئول پرسنل سازمان…براي كار شخصي !
و از در كه وارد شدم ديده بوسي و شوخي كه بگويم چاي بياورند و….
سر جمع يك ساعتي شد كه در اتاق ايشان بودم و در همين مجال؛ يك دكتر ، يك مهندس و ليسانسه هاي ديگر مدام كرنش كنان آمدند و جدا از بريدن رشته ي كلام ما ، صحبت هايي در رابطه با جلسه ي فردا داشتند كه بوي التماس دعا و بده در راه خدا هم داشت . اينطور احساس مي كردم و از طرفي فضولي بود كه از خود سيد مي پرسيدم .از جوابهايش نيز چيزكي براي فهم درنمي آمد يا شايد من هنوز خواب بودم و نمي فهميدم … و كاسه ي صبرم كه تنوري شد زيرآبي رفتم كه
: خوب شد فردا نيامدم كه شما جلسه داشتيد و قسمت را ببين و …
و سيد مقر آمد . قضيه ي استخدام بود . گوشي دستم آمد …بخشنامه آمده كه بودجه محدود است و بهتر است كه كاركنان قراردادي و پيماني و غير رسمي تصفيه شوند و ريش قيچي هم در دست سيدصالح .
: و راستي سيد همين آقاي دكتر كه الان اينجا بود چقدر حقوق مي گيرد كه اينطوري چس ناله كنان آمده بود اينجا ؟
:145 هزار چوق
سيد عادتش است ، به هزار تومني چوق مي گويد . آدم درستي است ، مي شناسمش …چندين سال اسارت در جنگ و قطع نخاع و نابينا …سيد صالح استثناء نيست ، چون او زيادند اما چه كنند كه درد درون را نمي توانند فرياد كنند…در گوشم همه حضرات را دعا مي كند!!!!!
كجا بودم ؟ بله 145 هزار تومن ، حقوق يك طبيب !
و تازه اين خوش شانس است ،سيد به كنايه مي گويد
:دفتر ثبت تقاضاي اشتغال را دو مرد بدن ساز هم نمي توانند بلند كنند
2 مليون تحصيلكرده ي بيكار شوخي نيست .و اين دو مليون كدامند ؟ بچه درسخوانها و آنها كه شاخ ديو كنكور را شكسته اند كه نهايتا 15 درصد جوانان مي شود . همين 15 درصد اينگونه بيكار است ، تكليف آن 85 درصد كه مشخص است…

سيد آب چشمانش در اسارت سربازان صدام خشك شده و سالهاست كه در حسرت يك گريه پر پر مي زند و شايد اين بازتاب ضجه هاي او در نصيحت هايش باشد كه
:سعيد جان ! اگر براي پرستيژ و شغل و پول درس مي خواني بدان ول معطلي ، درس را به خاطر درس بخوان ، بخاطر خدا و خدمت به آفريده هايش…
و سيد همچنان حرف مي زند و من به اين مي انديشم كه چه خوب چشمانش چهره ي سنگين مرا نمي بيند …

خوابم پريده و سرگيجه دارم . از اتاق كه بيرون مي جهم متوجه ي چشماني مي شوم با نگاههايي نه چندان خوب ! حتم دارم گمان هايي كرده اند !!
و من تند مي كنم و خلاص .بايد عجله كنم تا دانشگاه كلي راه دارم و خيال ،در تاكسي دختر خانمها بر سر اينكه كدام موسسه ي آموزش كنكور بهتر است چانه مي زنند و اما و اگر مي كنند ، توي تاكسي كه نمي شود به عقب نگريست ولي حتم دارم الكي خوشند.


پ )وبگردي :
دكتر علي در اين شب هاي سوت و كور ، در شب نوا ، آواز اميد را به شيوه ي زنجاني زمزمه مي كند ، مريضتم دكتر!
واما
ساسان دري فر !، عزيز دل ، وقتي كه براي نوشتن نامه ي در بارت به من حقير كردي ، آنقدر ارزشمند و محترم است كه خستگي را از تك تك سلولهاي احساسم فراري داد


ت )...
عجب ، جانباز 37.5 درصدي بودم و خودم نمي دانستم !؟

ث )” دانشگاه هاي دولتي نيمه خصوصي مي شوند “
يكي به ما توضيح بدهد اين اعتراضات خردادماه پس براي چي بود ؟ دعوا سر لحاف ملا بود يا تن دانشجوها براي كتك تنگ شده بود ؟ دانشجوها با چه وعدع اي به خوابگاه برگشتند ؟ اينها كه مي خواهند باز كار خودشان را بكنند …
ج)شعر پست قبلي را آنلاين سروده بودم !!بيچاره پدرم با اين قبض هاي تلفن چه حالي مي كند! شانس بياورد هوس نكنم آنلاين مثنوي بگم .

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی