رفراندوم بلاگ

۱۳۸۲ آبان ۲۰, سه‌شنبه

خدايا تو آني تواني رساني جهاني ته استكاني

سه شنبه 20 آبان 82

الف)آشقانه !

شب چو در بستم و مست از مي نابش كردم
ماه بر حلقه ي در كوفت جوابش كردم

ب) براي يك خانم منشي

حقوقش شصت و پنج هزار تومان است ، گاهي فكر مي كنم پولي كه ميگيرد خرج يك هفته ي آن زلم زيمبوهايي است كه هر روز مدلشان را عوض مي كند. از آن سر شهر با سه خط تاكسي مي آيد و هر روز خدا سه ربع هم تاخير دارد كه به جايش سه بند انگشت نيشش را باز مي كند و با سر كه سلام كرد باراني اش را در مي آورد و مي نشيند ..كار هر روزش است ، دو تا بچه دارد كه تا جوراب سوراخ آن يكي را وصله كند و لقمه غازي اين يكي را در كيفش بگذارد و راهي مدرسه شان كند همين جورها مي شود.

بچه هاي شركت هم سخت نمي گيرند ، يعني همينقدر كه مي آيد ودو تا تلفن را از سرشان باز مي كند كافي است ، ساكت هم هست و همان دو سه ساعتي كه مي آيد تلفن هاي شركت را رتق و فتق مي كند و تا چشم بگرداني ساعت يازده و نيم شده و خانم رفته اما ديروز از اداره ي اماكن آمده بودند سركشي و طرف كپ كرده بود و خيلي بيشتر از قبل رفته بود تو لك، اين را از پنجره ي اتاقم مي ديدم..
سرم تو كار خودم بود كه صداي برخورد دست و صورت ، سيلي در آرامشم زد .پريدم بيرون كه ديدم از يك طرف بچه ها بازرس را عقب مي كشند و از طرفي ديگر بعضي خانم ها دور خانم منشي جلز و بلز مي كنند ،از دهن بازرس فحش هايي بيرون مي آمد كه دلم مي خواست زير مشت و لگد خردش كنم ..اما مگر ميشد..
سابقه ي خوشي از اين دست فداكاريها نداشتم ، رفتم توي اتاق و صداي ضبط را تا آنجا كه پرده هاي گوشم از شنيدن ماوقع اتاق بغلي فارغ شود زياد كردم..

گرد و خاك كه خوابيد كاشف عمل آمد : برادر بازرس ،خواهرش را ديده در مقام منشي آنهم در آن تيپ و بعد شتلق يعني نمود غيرت !!
حق با احساس من بود ، خانم منشي ما نياز مالي نداشت ، او دنبال خودش بود

…پ) پول وبگردي از جيب بابا درمياد!

-وبلاگ تاريخ معاصر ايران را از دست ندهيد،فوق العاده است
مقاله اي جالب از پسر نوح :-

يا بوش ادركني!


لشكر لبيك گويان به آمريكا ،لميده بر كاناپه ها و مبل ها ،شب نشيني ها را مي گذرانند و روزها در صف و تاكسي و اتوبوس و محل كار شرايط را تحليل مي كنند و بعد از رسيدن به جنايت كار بودن خامنه اي و دزدبودن رفسنجاني و عراقي بودن الهاشمي و خائن بودن خاتمي ،دست آخر چاره كار را در حمله نظامي آمريكا مي بينند تا بيايد و آزادي بياورد و كار اينان را يكسره سازد .يادمان رفته كه بار قبل هم قرار بود .ديو چوبيرون رود فرشته در آيد ولي دريغ كه روزگارمان بدتر شد كه بهتر نشد اگر آن قبلي در توهم تمدن بزرگ بود و در رويا لباس كشور صنعتي را به قامت ايران مي دوخت .اين يكي دم از اتحاد كشورهاي اسلامي و امت واحده مي زد و جايي نمانده بود از كشورهاي اسلامي -عربي كه انگشت مباركشان مشغول انگولك كردن جنبش هاي شيعه گري و بنيادگرا و تروريستش نباشد. البته تا قبل از اينكه انگشتانش گزيده شد و جام زهر را نوشيدند.
گويا از شيعه فقط قيمه پلوي ظهر عاشورا و ايمان به ظهور ناجي برايمان مانده . اگر مادر بزرگان و پدر بزرگان ما به انتظار امام زمان مي نشستند و دعاي فرج مي خواندند تا مردي از خورشيد بيايد و جهان را پر از عدل و داد كند .دختران و پسران امروز پاي ماهواره نشسته ،انتظار جرج بوش و رضا پهلوي را مي كشند تا بيايند و مانتوها را تنگ تر كنند.
چه كسي گفته بود و اميد داشت كه جبهه اصلاحاتي كه امثال شيخ قدرت عليخاني عضو آن و محتشمي پور رئيس فراكسيون و كروبي رئيس مجلس اصلاحاتش باشند . براي ما دمكراسي بياورد.
انتخاب خاتمي مرحله اي بود از گذار ،پلي بود براي عبور در راه رسيدن به حكومتي مردمسالارتر .كساني كه روي پل ماندند و دلخوش به مردمسالاري ديني داشتند.تاوان اشتباهشان سقوط به دره انفعال و نااميدي شد و اينك صحبت از خيانت خاتمي مي كنند كساني كه بيشترين زحمتشان شستن انگشت جوهريشان روز انتخابات بود حالا طلب كار شده اند. غرزدن اگر نتيجه داشت كه پيرزنان هرچه مي خواستند بدست مي آوردند. نه عدالت و نه آزادي و نه هيچ چيز ديگر را به رايگان نمي دهند . اگر اينها برايتان ارزش داشته باشد-كه گمان نمي كنم -پرداخت حداقلي از هزينه ناگريز است.
راه ،حركت و فعاليت ودر عين حال قبول مسئوليت است و نه سنگ پراني و تايرسوزي با چهره هاي پوشانده با نقاب اين كارها اگر به موفقيت برسد حال مارا از اينكه هست بهتر نخواهد كرد .گيريم لاريجاني با سوراسرافيل عوض شود .اين يكي مدح فقيه مي گويد و آن يكي ثناي پور سلطان مي كند .
وقت آن رسيده كه ريشه آنچه رابر سرمان مي رود . در ميان خودمان جستجو كنيم شايد كه درمان درد را هم در اينجا بيابيم و نه جايي پشت كوهها و درياهاي دور و يا در آسمان .
خانه هاي خودمان را شورايي اداره مي كنيم ؟كه توقع شورايي و مردمسالار شدن كشور را داريم.در مواجهه با ديگران به اشتباهات خود اعتراف مي كنيم و احتمال مي دهيم كه شايد حق با ما نباشد ؟يا هر صحبت مخالفي با عقيده مان را به حساب غرض ورزي وحسادت گوينده مي گذاريم؟اين خصلت مان شبيه غير پاسخگو بودن حكومت و مقامات آن نيست؟
اصلا آيا هفته اي يكساعت حاضريد در جلسه اي شركت كنيد ؟آيا حوصله خواندن يك مقاله جدي را داريد ؟بجاي خواندن صفحات ورزشي و حوادث نگاهي به صفحه اخبار داخلي و خارجي آن مي اندازيد ؟خطر از دست دادن شغل و موقعيت را قبول مي كنيد؟دانشجويي كه در مقابل استاد از ترس نمره حاضر به اعتراض نيست ،چطور عليه حكومت مبارزه خواهد كرد ؟اگر براي تاسيس جامعه اي دمكرات تر سهم هر ايراني بالاي بيست سال يك هفته زندان بشود .حاضر به پرداخت آن هستيد؟-شنيدم چه گفتيد:(( اگر همه بيايند من هم هستم ))به اين مي گويند تابعيت همه از هيچ ،همه بلند شدن را به ايستادن نفر كناري مشروط مي كنند و در آخر همه نشسته اند- حكومت هر كشوري آئينه مردمان همان جاست ،كمي دقت كنيد مصاديقش را بخوبي خواهيد ديد.
اگر خود را تصحيح كنيم،حكومت چاره اي جز تغيير و تمكين نخواهد داشت.


ت) تصفيه خانه نداريم ، داديم به گدا اولي

بخشي از همداني ها شيشه مي خورند ، باور كنيد . چندي است در بالاي سد اكباتان مجوز بهره برداري از يك معدن سيليس به يكي از نور چشمي ها داده شده كه به اسم منطقه ي نظامي و ورود ممنوع حضرات دارند زيرآبي لفت و ليس مي كنند .بعد از 30 سال از انقلاب كه مي گذرد يك سد سوراخ (سد آبشينه) ساخته شد و حالا اين تنها سد را كه حتي توان لايروبي آن را ندارند را اينگونه به لجن كشيده اند ، دوستي از دانشگاه علوم پزشكي بوعلي در آزمايشگاه مقادير متنابهي سيليس از آب شهري گرفته بود كه خود مويد ماجراست . البته غصه نخوريد چرا كه آب قسمت اعيان نشين شهر از منابع بكر زير زميني تامين مي شود !!

ث) ث مثل …اين يكي اصلا جور نميشه !

آشوب در قم
مضحكه ي خرافات را ببينيد ، من كه مبهوتم …

ج)جلال مردي كه صداقت از او درس مي گيرد .
قسمت ما قبل آخر از كتاب جلال آل احمد بر روي نت قرار گرفت، قابل توجه خانمهايي كه مردانشان را به خاطر يك لبخند نا مربوط اخته مي كنند !!
سيمين دانشور همسر جلال اين فصل را خوانده و هرچند سخت اما ديديم كه جلال به زندگي اش ادامه داد!!
در زير قسمتي از مصاحبه اي از آل احمد مي آيد كه اشاره اي به اين كتاب دارد :

- آيدين آغداشلو: …طرح جديدي ؟
-آل احمد: دارم. يك چيزي دارم كه تمام شده .ولي خب فعلا نميشه چاپش كرد.چيزيست به اسم ((سنگي بر گوري))…دربارهء قضيهء قديمي تخم و تركه و بي تخم و تركه بودن بنده.اين كارو هم گمان مي كنم هيچ كس در عالم مطرح نكرده.جز اون Garicia lorca به صورت شعر…
كاري كه من كردم ،يك كمي سخت آنارشيست هست.حتي زنم تحمل خوندنشو نكرد…قصه اي است از ((مدير مدرسه)) درازتر. …


چ) چرا تازه فهميدم ؟
گزاره ي يك : از تير 78 تا خرداد82 چهارسال فاصله افتاد
گزاره ي دو : طول دوران تحصيل دانشگاهي چهار سال است

عبارت استنتاجي يك : تا دانشجويان سال 78 با آن خاطره ي بد در دانشگاه بودند، از اعتراضات خبري نبود
عبارت استنتاجي دو : تا دانشجويان زخم خورده و جفا ديده ي 82 در دانشگاه هستند ، بر دانشگاه حرجي نيست و اميدي
عبارت استنتاجي سه : رياضي كمتر بخوانم !

ح)حرف آخر
خدايا تو آني تواني رساني جهاني ته استكاني



يادداشت هاي سعيد ديگر در باب اجتماع ،فرهنگ و سياست





0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی