رفراندوم بلاگ

۱۳۸۲ دی ۱۳, شنبه

>>سياسي

تصور كنيد در تمام آن ساعاتي كه آقاي خامنه اي و آقايان خاتمي وكروبي و…در بم همه را جمع كرده بودند تا برايشان سخنراني كنند يك زن ناتوان در زير آوار ، با گرسنگي و سرما، با درد و دلواپسي دست وپنجه نرم ميكرده تا بعد از 200 ساعت او را پيدا كنند.اين يعني بعد از هشت روز هنوز كارهايي كه بايد در آن 24 ساعت طلايي انجام شود تمام نشده. اين يعني…زنده باد سال خدمت رساني به مردم.
كمي هم جزميت :

تمام كساني كه با عمل وكردار ، با سخن وپندار يا حتي سكوت خود جمهوري اسلامي را در پيشبرد جو خفقان و استبداد پيش مي برند در خونريزي چشم اشكوري، در فلج شدن امير عباس انتظام ،در فلاكت گنجي ،در قتل وحشيانه فروهرها ونويسندگان،در مرگ كارتن خوابهاي شهرهاي بي در وپيكر و فقر زده شريكند.اين يك اصل غير قابل انكار است…

جمهوري اسلامي از كره ي شمالي وليبي محكم تر نيست.آنچه او را تا كنون زنده نگاهداشته عوام فريبي ها و عروسك گرداني ها بوده.از گريه ي اولين در گاه نوشيدن جام زهر و از اشك سيد علي در تير 78 تا گريه ي خاتمي در انتخابات 80 …همه بازي با دين واحساسات مردم در لحظات پاياني و همه دروغ وخدعه اي كه در اندرون به ريش ساده دليمان خنديدند.

جامعه ي ايران در آستانه ي يك انقلاب مخملين قرار دارد.انتخابات. تنها تحريم سنگين انتخابات مهم است.تحريم 50 درصدي هم چندان كارساز نيست .هرچند زنگ ها را به صدا در خواهد آورد ولي ناقوس ها را نه …

انجمن وبلاگ نگاران دموكرات :


عذر مي خواهم.شعاري شد اما حوصله ي اديتش نيست.

>>روزنگاري
- دل خوش سيري چند؟
الف)
امروز مسابقه ي فوتبالي بين دو تيم هنرمندان و تيم بم( كسي هم زنده مانده؟!- پس علي دايي بمي بود! ) برگزار شد كه با عوايد آن يك شيرخوارگاه در بم (شايد هم بيروت!) ساخته خواهد شد. كار خوبي بود اما نه كسي به ورزشگاه آمده بود تا پولي جمع شود ونه بازي چنگي به دل مي زد.سه دقيقه از بازي را ديدم. ايرج نوذري( پسر نوذري معروف) چهار بار در همين چند دقيقه زمين خورد.درست مثل …خيلي دست وپا چلفتي. بازيكنان حريف هم توپها را عمدا بيرون مي زدند كه جوانمردي كرده باشند(؟؟) بي اندازه تصنعي. چرا كارهاي ما اينگونه شده ؟
---اسم تيم هنرمندان يادم آمد. فرياد بم(اشتباه نمي كنم؟) . بازي بين تيمهاي بم و فرياد بم !
>>نامه ي سرگشاده ي محرمانه
تولد امام رضا مبارك.امسال كه من رو جشن تولدش دعوت نكرد.خوب حق هم داره .نه اينكه خيلي يادش ميكنم .ولي اون كه اهل شكوه نيست .خوب شايد هم مراعات امتحانات دانشگاه رو كرده
...
اصلا من اين حرفا حاليم نيست.درسته.ليست اردو پر شده .ولي قربون دستت يه جايي تو بوفه ي اتوبوس ، وردست راننده،صندق بغل!
ديگه خود داني

دلم گرفته.خيلي.مي خوام بيام مثل دو تا رفيق با هم درد ودل كنيم.
وقت ندارم وكار دارم ونميشه هم نداريم.چاكريم

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی