گرفت
آفلاين بخوانيد
دختر بچه ي 9 ساله ، پدر ، برادرها و خواهرش را از دست داده . حالا تنها ميراث باقي مانده – مادر- در مقابل چشمانش پرپر مي زند.ساعت 4 بعد از ظهر است . هوا در حال تاريك شدن و سرماي كوير در حال پيدا شدن.تا آنموقع هيچ نيرويي به كمك اين فرشته ي جان بدر از مرگ نيامده . مادر ناله هايش ضعيف تر مي شود.دخترك جيغ مي زند و بي هوش مي شود.مادر دستانش زير آوار است وگرنه او را نوازش مي كرد. دخترك گيج و منگ نيمه شب از سوز سرما و زوزه ي گرگ بيدار مي شود.اينجا آخر دنياست…
اينكه تا صبح بر او چه گذشت و چه شد ، شرحش ، از توان كلمات خارج است.صبح طفل بي هوش در درمانگاه صحرايي به هوش مي آيد.در فضاي شلوغ چادر ،با آن همه سر و صدا و برو و بيا ، صداي بلند راديو نيز به گوش مي رسد.اخبارگو پيام تسليت ولي امر مسلمين را برا و غرا قرائت مي كند…
يك زلزله ي 6 ريشتري شهري را از نقشه ي ايران زمين پاك كرد.بم .بم كرمان .شهري با يكصد هزار نفر سكنه آماج ضجه ها و دردها .
و در آن روي سكه، بانك ها و مغازه ها، اثاثيه ي مردم بي خانمان غارت مي شود.تجربه رودبار كه هست.در اين ميانه بازار دزدها ،بي دردسرتر و رذيلانه تر است.
به بم برويد و ببينيد اندك ساختمان هاي سالم مانده كدامند و از آن كه. آيا خانواده ي فرماندار محترم بم -كه خبر مرگش معلوم نيست تا الان چه قبرستاني قايم شده -نيز در خانه ي خشت و گلي مي زيسته كه يك زلزله ي 6 ريشتري و كم اهميت از لحاظ شهرسازي مدرن آنها را نيز به كام مرگ بكشاند. خيلي دلم مي خواهد برويد و ببينيد جز ساختمان هاي اداري و جز بچه مايه دارها ، كدام خانه سالم مانده و كدام طفل مادر دار…
الف)تهران ، شهر ري – همدان ، مريانج
در وب نوشت ابطحي چيزكي خواندم در رابطه با روستاي مريانك در ده كيلومتري همدان (!!!) . پرس و جو كردم تا كاشي عمل آمد كه ظاهرا حضرت آقا دو سه تا اشتباه يك جا كرده اند
1- اسم اين ولايت ، مريانك نيست و مريانج است.
2-اين شهر مخلص پرور مريانج ، روستا نيست و بخش است . شاهد آنكه شوراي شهر دارد. همين حاج بابايي نماينده ي مزخرف همدان ، به يمن شام هايي كه به خلايق اين ناحيه داد و با لطف خوش خدمتي ها و عوام فريب ها بود كه توانست با راي اين ناحيه ، به عنوان نماينده همدان بالا بيايد
و حالا برگردم سراغ تيتر . در همان يك هفته اي كه دانشگاه بوعلي شلوغ بود و شب ها از ساعت ده ، صداي شعار و تير هوايي و موتور هزار ، خواب از اهالي شهرك مدرس ربوده بود ، اين جوان هاي يرقان مريانج بودند كه چماق به دست ، خيابان ها را متر مي كردند تا تماشاچيان نيمه شب را كه براي تماشاي درگيري ها در دل شب كوچه پسكوچه ها را طي مي كردند به قول خود برمانند . سابقه ي برخورد با چند تا از مريانجي ها را داشته ام . دقيقا همان نقش خر مقدس هاي شهر ري تهران را براي همدان بازي مي كنند. خيال مي كنم در كنار هر شهر بزرگي حضرات يك چنين ناحيه اي براي خود تدارك ديده اند كه به نظرم با كمي تحقيق و پرس و جو مي توان مريانج هاي شيراز و اصفهان و تبريز را هم پيدا كرد .
و آنطور كه از بزرگان بارها شنيده ام در اوايل پيروزي انقلاب اين مريانجي ها بوده اند كه هر روز با قمه و چوب دنبال زنان بي روسري مي كرده اند و شعارهاي آنچناني مي داده اند .
و البته انقلاب هم جفت خود را خوب شناخت.روستاي مريانج ديروز و شهر امروز ، حالا چيزي از امكانات يك شهرك صنعتي كم ندارد . امام جمعه ي شيطان صورت همدن- يك بار از فاصله ي نزديك ديده بودم. در ختم آشنايي بود كه وارد شد و اصل كنار من بيچاره نزول اجلال كرد .جرات هم نمي كردم بلند شوم كه مبادا به جرم بي احترامي دردسر بشود. به هر حال تريپ مردمي بودن است ديگر…و چه نكبتي كه از آن قيافه ي سياه با آن چشمان سگي وحشت كردم … و شكر خدا او هم همچون خلخالي دچار مشكلات كبد و ناتواني در كنترل ادرار شده و معلوم نيست كجاست ….-بله امام جمعه و دار و دسته ي او از قبيل حسيني و حجازي ،همان يار غار رهبر، و …تمام سرمايه گذاري ها را به نوعي به سمت آن حوالي منتقل كردند تا راضي نگهدارند آنان كه بايد براي اضطرار باقي بمانند…
عجيب آنكه جوانان اين تازه شهر، اكثرا دنبال رو همان عقايد عجيب و غريب پدري مانده اند و گويي قرار نيست سنت شكني كنند. به شخصه دوست ندارم همه را با يك چوب برانم و فرضا بگويم كه همه ي كرجي ها اينطورند و همه ي تهراني ها آنطور .ولي چه بگويم كه شاهد سخنم خود شما تا بياييد همدان و در هر خيابان و از هركس كه خواستيد در اين باره بپرسيد و مطمئن شويد…
و باز يك اما و اگر و آن اينكه جانباز طرح شده در وبلاگ ابطحي يكي از همان استثناهاست كه مي دانيم. من نيز اينچنين دست ايثار را خواهم بوسيد…
-اما سخن از دكتر حاج بابايي نماينده ي مريانجي همدان شد ! بله مريانجي و دكترا در يكي از رشته هاي علوم حوزوي. اين جانور را هم از نزديك ديده ام. جالب اينكه با امام جمعه يك روز قهر بود و فردا آشتي! بالاخره هم نفهميدم راست است يا چپ وحرف حسابش چيست. ولي چرا فهميده ام. فقط قدرتي بود.
ب) داداش حسين ! حتي به تو هم راي نمي دهم
حسين لقمانيان نماينده ي همدان در مجلس ششم ، مجددا كانديد شد. لقمانيان كه به خاطر پريدن به هاشمي شاهرودي و گفتن آن جمله ي معروف كه آقاي شاهرودي ويرانه را ويرانه تر نكرديد از يك معلم تاريخ دبيرستان ما به خبر اول خبرگزاري ها تبديل شد، انسان غريبي است.حقوق مجلس را نمي گيرد.كما اينكه ماشين را هم نگرفت.باور كردني نيست اما مستاجر است. به خاطر نگهداري از مادر پيرش ازدواج نكرد و هرگز در جلسات و بزك دوزك هاي آنچناني كه در آن نواري مي برند و چيزي افتتاح مي كنند شركت نكرد .
واقعا دوست داشتني است.ساده و بي آلايش .خاكشير مزاج و خودماني . دست هاي گرمي دارد و آن پاي مصنوعي كه دنبال خودش مي كشد حالت خاصي به او داده.اما چه كنيم كه او هم همچون بسياري از همقطارانش نمي تواند قبول كند كه همان در ماه افتاده عكس ، بيچاره مان كرده و سنگ كج را همان معمار گذاشته … قصد دارم به خودش هم بگويم كه ديگر در جمهوري اسلامي حتي به او هم راي نخواهم داد
پ) كمي درباره ي اسراييل:
سي دي راه انداز دوربين هاي mercury برنامه اي جانبي براي ويرايش عكس دارد.بعد از مدتها داشتم با اين نرم افزار (MGI PhotoSuite 4)ور مي رفتم كه داخل تنظيمات آن با چنين گزينه اي روبرو شدم
كل يهوديان دنيا تنها چند ده هزار نفر هستند ، در حالي كه يك مليارد و چند صد مليون مسلمان نام داريم كه جمعه ها روز تعطيل آنهاست و با اين اوصاف گزينه ي شنبه نيز مي توانست در ميان اين گزينه ها باشد.
و اما منصف باشيم و منصف.
سوال:اگر ما نقش غرب را داشتيم و آنان نقش ما را، آيا حاضر بوديم اندك سخاوتي به خرج دهيم و منافع آنها را در جايي كه تلاشي از آنها نبوده رعايت كنيم.آيا ويندوزهاي ساخت ما ، انگليسي را ساپورت مي كرد؟ يا اصلا حاضر بوديم نام كشورشان را در ليست كشورها بياوريم. يا اينكه همانگونه كه وحشيگري هاي نادرشاه در هند را ناديده مي گيريم ، او را قهرمان ملي مي دانيم و آرامگاهش را در چند متري آرامگاه ضامن آهو مرتفع مي كنيم ، آيا در آن زمينه ها نيز دست به استعمار مي زديم؟ گفتم منصف باشيم…
فرض كافي است و به واقعيت برگرديم.
سخن از كمي و زيادي ، برتري و خوب وبد نيست. نكته تلنگري است به دنياي اين يك مليارد و خرده اي . كه خواب آلوده اي مانند به وحشت برخاسته و به جبران تنبلي خود ، دنيايي را به فحش نشسته …
سخن با اين 60 دولت اسلامي(!) است كه با همه ي عنعنيت و فرعون بازيها در مقابل تنها دولت يهودي(!) به فحش و فحشكاري برآمده اند ودرست در پشت همين جبهه هاي اين جنگ احمقانه ، همان دولت يهودي نما توانسته در قالب بسته هاي تكنولوژي ، در ذهن من ديگر، خود را نمايان كند و فخري بفروشد.
گفتم و دوباره مي گويم ، هدف از طرح مطلب، نمكي بر زخم است تا نشان دادن مرهمي .چرا كه كار مريض به شوك كشيده و، سيلي و آب سرد …
- اينكه دول اسلامي و دولت اسراييل را هر دو متظاهر به دين ناميده ام و مي دانم ، اعتقادي است كه از دل يك عقيده ي شخصي بيرون زده و آن نيست جز آنكه معتقدم:
مسيح و عيسي و موسي، محمد و زردتشت و ابراهيم ، همه را اگر در خلوتي تنها با يكديگر رها كنيد از دوستي و عشق آنها به يكديگر به شگفت خواهيد آمد.حال چگونه است كه مدعيان پيروي از آنها، اينگونه، به تكفير هم پرداخته اند؟
ت) كشتيد ما را با اين دو كلمه: حجاب و فرانسه
مسئله اي شده در خور چس ناله كردن رژيم.خجالت هم نمي كشند.طبق معمول البته. اعتراض به اين اقدام فرانسه از زبان كشوري كه آزادي پوشش در آن با توسري مواجه است عين رذالت است. در حالي كه 70 درصد مردم فرانسه خواستار وضع چنين قانوني بوده اند و اينجا در ايران حتي صحبت از نظرسنجي در اين موارد ، در حكم محاربه با نايب بر حق امام زمان است . عوام فريبي تا كي ؟
ث) بر اساس تجربه ي شخصي!
مي دانيد حتي اسم رفراندوم مي تواند يك حزبلي را كه اداي مهرباني و بچه مثبت بودن در مي آورد ، ديوانه كند. ساده است امتحان كنيد ! البته در اين مواقع رعايت فاصله ي مجاز شرط عقل است! و صد البته كه گاهي اين فاصله ي مجاز، بيش از هزاران كيلومتر مي شود!
ج) خودكشي و بي آماري
چند روز قبل در ختم شخصي از آشنايان دور، متوجه شديم كه علت مرگ ، نه سكته بلكه خودكشي بوده. حضرت آقا با زنش دعوايش شده و بعد دو متر طناب يك چهاپايه و خلاص !
استاد دانشگاه و داراي دو مدرك دكتري . حاصل زحمات مادري كه با نان خياطي بچه ي يتيم خود را به اينجا رسانده بود .
متاسفانه هيچ آمار درستي از ميزان خودكشي نيست. دقيقا يك جور لاپوشاني از طرف مردم و حكومت.چرا كه هم از طرف خانواده ي متوفي قبح اين عمل موجب پرده پپوشي است و هم از طرف حكومت آمار بالا و افزايش يافته است كه باعث مي شود اينگونه آمار در رده ي محرمانه قرار بگيرد. هرچه هست خبر از افزايش است و آمار دقيق در دست نيست.
تمام.
اضافه :
نمي دانم آيا وبلاگ نويس بمي در وبلاگستان داشته ايم يا نه.
يا وبلاگي كه زلزله دفتر عمرش را بسته و رفته…
مردم و زنده شدم
دختر بچه ي 9 ساله ، پدر ، برادرها و خواهرش را از دست داده . حالا تنها ميراث باقي مانده – مادر- در مقابل چشمانش پرپر مي زند.ساعت 4 بعد از ظهر است . هوا در حال تاريك شدن و سرماي كوير در حال پيدا شدن.تا آنموقع هيچ نيرويي به كمك اين فرشته ي جان بدر از مرگ نيامده . مادر ناله هايش ضعيف تر مي شود.دخترك جيغ مي زند و بي هوش مي شود.مادر دستانش زير آوار است وگرنه او را نوازش مي كرد. دخترك گيج و منگ نيمه شب از سوز سرما و زوزه ي گرگ بيدار مي شود.اينجا آخر دنياست…
اينكه تا صبح بر او چه گذشت و چه شد ، شرحش ، از توان كلمات خارج است.صبح طفل بي هوش در درمانگاه صحرايي به هوش مي آيد.در فضاي شلوغ چادر ،با آن همه سر و صدا و برو و بيا ، صداي بلند راديو نيز به گوش مي رسد.اخبارگو پيام تسليت ولي امر مسلمين را برا و غرا قرائت مي كند…
يك زلزله ي 6 ريشتري شهري را از نقشه ي ايران زمين پاك كرد.بم .بم كرمان .شهري با يكصد هزار نفر سكنه آماج ضجه ها و دردها .
و در آن روي سكه، بانك ها و مغازه ها، اثاثيه ي مردم بي خانمان غارت مي شود.تجربه رودبار كه هست.در اين ميانه بازار دزدها ،بي دردسرتر و رذيلانه تر است.
به بم برويد و ببينيد اندك ساختمان هاي سالم مانده كدامند و از آن كه. آيا خانواده ي فرماندار محترم بم -كه خبر مرگش معلوم نيست تا الان چه قبرستاني قايم شده -نيز در خانه ي خشت و گلي مي زيسته كه يك زلزله ي 6 ريشتري و كم اهميت از لحاظ شهرسازي مدرن آنها را نيز به كام مرگ بكشاند. خيلي دلم مي خواهد برويد و ببينيد جز ساختمان هاي اداري و جز بچه مايه دارها ، كدام خانه سالم مانده و كدام طفل مادر دار…
الف)تهران ، شهر ري – همدان ، مريانج
در وب نوشت ابطحي چيزكي خواندم در رابطه با روستاي مريانك در ده كيلومتري همدان (!!!) . پرس و جو كردم تا كاشي عمل آمد كه ظاهرا حضرت آقا دو سه تا اشتباه يك جا كرده اند
1- اسم اين ولايت ، مريانك نيست و مريانج است.
2-اين شهر مخلص پرور مريانج ، روستا نيست و بخش است . شاهد آنكه شوراي شهر دارد. همين حاج بابايي نماينده ي مزخرف همدان ، به يمن شام هايي كه به خلايق اين ناحيه داد و با لطف خوش خدمتي ها و عوام فريب ها بود كه توانست با راي اين ناحيه ، به عنوان نماينده همدان بالا بيايد
و حالا برگردم سراغ تيتر . در همان يك هفته اي كه دانشگاه بوعلي شلوغ بود و شب ها از ساعت ده ، صداي شعار و تير هوايي و موتور هزار ، خواب از اهالي شهرك مدرس ربوده بود ، اين جوان هاي يرقان مريانج بودند كه چماق به دست ، خيابان ها را متر مي كردند تا تماشاچيان نيمه شب را كه براي تماشاي درگيري ها در دل شب كوچه پسكوچه ها را طي مي كردند به قول خود برمانند . سابقه ي برخورد با چند تا از مريانجي ها را داشته ام . دقيقا همان نقش خر مقدس هاي شهر ري تهران را براي همدان بازي مي كنند. خيال مي كنم در كنار هر شهر بزرگي حضرات يك چنين ناحيه اي براي خود تدارك ديده اند كه به نظرم با كمي تحقيق و پرس و جو مي توان مريانج هاي شيراز و اصفهان و تبريز را هم پيدا كرد .
و آنطور كه از بزرگان بارها شنيده ام در اوايل پيروزي انقلاب اين مريانجي ها بوده اند كه هر روز با قمه و چوب دنبال زنان بي روسري مي كرده اند و شعارهاي آنچناني مي داده اند .
و البته انقلاب هم جفت خود را خوب شناخت.روستاي مريانج ديروز و شهر امروز ، حالا چيزي از امكانات يك شهرك صنعتي كم ندارد . امام جمعه ي شيطان صورت همدن- يك بار از فاصله ي نزديك ديده بودم. در ختم آشنايي بود كه وارد شد و اصل كنار من بيچاره نزول اجلال كرد .جرات هم نمي كردم بلند شوم كه مبادا به جرم بي احترامي دردسر بشود. به هر حال تريپ مردمي بودن است ديگر…و چه نكبتي كه از آن قيافه ي سياه با آن چشمان سگي وحشت كردم … و شكر خدا او هم همچون خلخالي دچار مشكلات كبد و ناتواني در كنترل ادرار شده و معلوم نيست كجاست ….-بله امام جمعه و دار و دسته ي او از قبيل حسيني و حجازي ،همان يار غار رهبر، و …تمام سرمايه گذاري ها را به نوعي به سمت آن حوالي منتقل كردند تا راضي نگهدارند آنان كه بايد براي اضطرار باقي بمانند…
عجيب آنكه جوانان اين تازه شهر، اكثرا دنبال رو همان عقايد عجيب و غريب پدري مانده اند و گويي قرار نيست سنت شكني كنند. به شخصه دوست ندارم همه را با يك چوب برانم و فرضا بگويم كه همه ي كرجي ها اينطورند و همه ي تهراني ها آنطور .ولي چه بگويم كه شاهد سخنم خود شما تا بياييد همدان و در هر خيابان و از هركس كه خواستيد در اين باره بپرسيد و مطمئن شويد…
و باز يك اما و اگر و آن اينكه جانباز طرح شده در وبلاگ ابطحي يكي از همان استثناهاست كه مي دانيم. من نيز اينچنين دست ايثار را خواهم بوسيد…
-اما سخن از دكتر حاج بابايي نماينده ي مريانجي همدان شد ! بله مريانجي و دكترا در يكي از رشته هاي علوم حوزوي. اين جانور را هم از نزديك ديده ام. جالب اينكه با امام جمعه يك روز قهر بود و فردا آشتي! بالاخره هم نفهميدم راست است يا چپ وحرف حسابش چيست. ولي چرا فهميده ام. فقط قدرتي بود.
ب) داداش حسين ! حتي به تو هم راي نمي دهم
حسين لقمانيان نماينده ي همدان در مجلس ششم ، مجددا كانديد شد. لقمانيان كه به خاطر پريدن به هاشمي شاهرودي و گفتن آن جمله ي معروف كه آقاي شاهرودي ويرانه را ويرانه تر نكرديد از يك معلم تاريخ دبيرستان ما به خبر اول خبرگزاري ها تبديل شد، انسان غريبي است.حقوق مجلس را نمي گيرد.كما اينكه ماشين را هم نگرفت.باور كردني نيست اما مستاجر است. به خاطر نگهداري از مادر پيرش ازدواج نكرد و هرگز در جلسات و بزك دوزك هاي آنچناني كه در آن نواري مي برند و چيزي افتتاح مي كنند شركت نكرد .
واقعا دوست داشتني است.ساده و بي آلايش .خاكشير مزاج و خودماني . دست هاي گرمي دارد و آن پاي مصنوعي كه دنبال خودش مي كشد حالت خاصي به او داده.اما چه كنيم كه او هم همچون بسياري از همقطارانش نمي تواند قبول كند كه همان در ماه افتاده عكس ، بيچاره مان كرده و سنگ كج را همان معمار گذاشته … قصد دارم به خودش هم بگويم كه ديگر در جمهوري اسلامي حتي به او هم راي نخواهم داد
پ) كمي درباره ي اسراييل:
سي دي راه انداز دوربين هاي mercury برنامه اي جانبي براي ويرايش عكس دارد.بعد از مدتها داشتم با اين نرم افزار (MGI PhotoSuite 4)ور مي رفتم كه داخل تنظيمات آن با چنين گزينه اي روبرو شدم
كل يهوديان دنيا تنها چند ده هزار نفر هستند ، در حالي كه يك مليارد و چند صد مليون مسلمان نام داريم كه جمعه ها روز تعطيل آنهاست و با اين اوصاف گزينه ي شنبه نيز مي توانست در ميان اين گزينه ها باشد.
و اما منصف باشيم و منصف.
سوال:اگر ما نقش غرب را داشتيم و آنان نقش ما را، آيا حاضر بوديم اندك سخاوتي به خرج دهيم و منافع آنها را در جايي كه تلاشي از آنها نبوده رعايت كنيم.آيا ويندوزهاي ساخت ما ، انگليسي را ساپورت مي كرد؟ يا اصلا حاضر بوديم نام كشورشان را در ليست كشورها بياوريم. يا اينكه همانگونه كه وحشيگري هاي نادرشاه در هند را ناديده مي گيريم ، او را قهرمان ملي مي دانيم و آرامگاهش را در چند متري آرامگاه ضامن آهو مرتفع مي كنيم ، آيا در آن زمينه ها نيز دست به استعمار مي زديم؟ گفتم منصف باشيم…
فرض كافي است و به واقعيت برگرديم.
سخن از كمي و زيادي ، برتري و خوب وبد نيست. نكته تلنگري است به دنياي اين يك مليارد و خرده اي . كه خواب آلوده اي مانند به وحشت برخاسته و به جبران تنبلي خود ، دنيايي را به فحش نشسته …
سخن با اين 60 دولت اسلامي(!) است كه با همه ي عنعنيت و فرعون بازيها در مقابل تنها دولت يهودي(!) به فحش و فحشكاري برآمده اند ودرست در پشت همين جبهه هاي اين جنگ احمقانه ، همان دولت يهودي نما توانسته در قالب بسته هاي تكنولوژي ، در ذهن من ديگر، خود را نمايان كند و فخري بفروشد.
گفتم و دوباره مي گويم ، هدف از طرح مطلب، نمكي بر زخم است تا نشان دادن مرهمي .چرا كه كار مريض به شوك كشيده و، سيلي و آب سرد …
- اينكه دول اسلامي و دولت اسراييل را هر دو متظاهر به دين ناميده ام و مي دانم ، اعتقادي است كه از دل يك عقيده ي شخصي بيرون زده و آن نيست جز آنكه معتقدم:
مسيح و عيسي و موسي، محمد و زردتشت و ابراهيم ، همه را اگر در خلوتي تنها با يكديگر رها كنيد از دوستي و عشق آنها به يكديگر به شگفت خواهيد آمد.حال چگونه است كه مدعيان پيروي از آنها، اينگونه، به تكفير هم پرداخته اند؟
ت) كشتيد ما را با اين دو كلمه: حجاب و فرانسه
مسئله اي شده در خور چس ناله كردن رژيم.خجالت هم نمي كشند.طبق معمول البته. اعتراض به اين اقدام فرانسه از زبان كشوري كه آزادي پوشش در آن با توسري مواجه است عين رذالت است. در حالي كه 70 درصد مردم فرانسه خواستار وضع چنين قانوني بوده اند و اينجا در ايران حتي صحبت از نظرسنجي در اين موارد ، در حكم محاربه با نايب بر حق امام زمان است . عوام فريبي تا كي ؟
ث) بر اساس تجربه ي شخصي!
مي دانيد حتي اسم رفراندوم مي تواند يك حزبلي را كه اداي مهرباني و بچه مثبت بودن در مي آورد ، ديوانه كند. ساده است امتحان كنيد ! البته در اين مواقع رعايت فاصله ي مجاز شرط عقل است! و صد البته كه گاهي اين فاصله ي مجاز، بيش از هزاران كيلومتر مي شود!
ج) خودكشي و بي آماري
چند روز قبل در ختم شخصي از آشنايان دور، متوجه شديم كه علت مرگ ، نه سكته بلكه خودكشي بوده. حضرت آقا با زنش دعوايش شده و بعد دو متر طناب يك چهاپايه و خلاص !
استاد دانشگاه و داراي دو مدرك دكتري . حاصل زحمات مادري كه با نان خياطي بچه ي يتيم خود را به اينجا رسانده بود .
متاسفانه هيچ آمار درستي از ميزان خودكشي نيست. دقيقا يك جور لاپوشاني از طرف مردم و حكومت.چرا كه هم از طرف خانواده ي متوفي قبح اين عمل موجب پرده پپوشي است و هم از طرف حكومت آمار بالا و افزايش يافته است كه باعث مي شود اينگونه آمار در رده ي محرمانه قرار بگيرد. هرچه هست خبر از افزايش است و آمار دقيق در دست نيست.
تمام.
اضافه :
نمي دانم آيا وبلاگ نويس بمي در وبلاگستان داشته ايم يا نه.
يا وبلاگي كه زلزله دفتر عمرش را بسته و رفته…
مردم و زنده شدم
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی