رفراندوم بلاگ

۱۳۸۲ آذر ۴, سه‌شنبه

وبلاگ نويسي در سراشيبي

وبلاگ نويسي در سراشيبي
(تحليل آفت هاي وبلاگ نويسي)


تجربه نشان داده وبلاگنويساني كه بيش از حد واقع ، وبلاگ و وبلاگ نويسي را جدي گرفته اند و وقت صرفش كرده اند بيشتر از ساير وبلاگنويسان زمينه ي دلزدگي و رها كردن كار در آنها وجود داشته و همينطور آنهايي كه در آغاز با اهداف بلند بالا(همچون كسب ويزيتور 4 رقمي) شروع كرده اند زودتر از زير بار اين مسئوليت نانوشته شانه خالي كرده اند چرا كه سنگ بزرگ نشانه ي نزدن است...

وبلاگ هاي سكسي و پورنو ، وبلاگهاي صرفا سياسي ،يا صرفا علمي و تئوريك و همچنين وبلاگهاي خشك و غيرمنعطف از اين جماعتند كه در واقع در رسته ي روزي نامه ها قرار مي گيرند ...

در يك ارزيابي عمده و جدا از اقليت ، آن شوق و رونق اوليه در ميان وبلاگها و وبلاگنويسان ديده نميشود كه بي شك جو و فضاي اجتماعي در اين ميان موثر بوده است...
نگاهي دوباره به سير وبلاگها در تيرماه و خرداد ماه خود به خوبي مويد ماجراست. هيجان ناشي از پديده هاي جامعه ي ايراني در رسانه ي سطحي گرايي چون وبلاگ به آن اندازه موثر است كه مثلا ديديم 99 درصد وبلاگها حداقل يك پست در رابطه با خانم شيرين عبادي و جايزه ي نوبل داشتند و نتيجه آنكه برون گرايي فردي و وبلاگ نويسي در رابطه ي مستقيم با هم قرار دارند ...جامعه ي منفعل ، سرخورده و درون گرا از بيان احساسات خويش سرباز مي زند و اين از خصوصيات افسردگي است...

و نفس افسرده به دنبال آلترناتيو رو به سطح مي آورد و اين است كه مجددا روزي نامه هايي كه ذكرشان رفت رونق ميگيرند و اين دايره بسته مي ماند...

و اما راه علاج ؛ دوري از آفات وبلاگ نويسي

رايج ترين و مزمن ترين امراض وبلاگ نويسان به اين شرح است:

1)مخاطب زدگي:
تا به حال شده مطلبي را به خاطر نظر دوستي پاك كرده باشيد ؟ خود سانسوري نام ديگري است كه ميتوان روي اين توجه بيش از اندازه به نظرها ،محتوا و تعدادشان گذاشت..قصد بررسي عوامل اين تا ثير را ندارم اما با توجه به اينكه در دنياي مجازي نت ، مخاطب و نويسنده از رودر رويي چهره به چهره مصون هستند بايد از تعارفات يك انسان شرقي نيز بدور باشند ولي ميدانيم كه چندان اينگونه نيست و متاسفانه در موارد زيادي مخاطب و ميل و ذائقه اش نويسنده را به دنبال خود ميكشد كه البته توجه به هيت يا كنتور از سبب سازان اين بردگي غريب هستند.
نمود ديگري از اين مخاطب زدگي ، ترس از واكنشها و پس آمدهاست .خودماني اگر گفته باشيم فحش و بد و بيراه هايي است كه ابراز عقيده و نظر برمي انگيزد و گاهي نويسنده را با جبهه گيري هاي گوناگون مواجه ميكند كه اغلب وبلاگهاي پربيننده و داراي نويسنده ي معروف و شناخته شده در معرض اين آفت قرار دارند
نتيجه آنكه مخاطب زدگي علاوه بر ويژگي هاي شخصيتي كه در امور اينترنتي شخص بلاگر - هرچند كمرنگ- منعكس ميشود ،معلول نياز به جذب و حفظ و خشنودسازي بيننده است ...

تا جايي كه يكي از وبلاگداران معروف و جاافتاده در چت ميگفت : در وبلاگ ديگري كه ويزيتور دو رقمي دارد و كسي نيز از نويسنده ي واقعي آن مطلع نيست حرفهاي دلش يا به قولي فحش ها و بد و بيراه هايش را مي نويسد و وقتي با اصرار فراوان آدرس آنجا را از آن دوست كه كاملا مرا ميشناسد گرفتم و نوشته هاي آن وبلاگ را خواندم حيرت زده شدم كه چرا عكس اين عقايد را از خود بروز داده و ميدهد و كافيست بگويم كه در يكي از پست هايش آرزوي آزادسازي نظامي براي ايران كرده بود در حالي كه در وبلاگ معروف خود بارها از بوش وسياست هايش انتقاد كرده بود و من حيران كه ...بماند .

اينگونه است كه گاهي جاي هدف با ابزار گم مي شود و نشر عقايد شخصي جاي خود را به پز اينترنتي ميدهد!!
و ابتذال ناخواسته شكل ميگيرد ... .


و اما ادامه ي تحليل آفات وبلاگ نويسي

2) عادت زدگي:
آيا شده خود را براي اينكه مدتيست متني در وبلاگ خود قرار نداده ايد ملامت كنيد و جوش بزنيد؟

متاسفانه درصد بزرگي از وبلاگها به مرور به جايي رسيده اند كه به علت بي مطلبي رو به انتشار نوشته هايي آورده اند كه كلهم باري به هرجهت است و گويي براي رفع تكليف است كه مينويسند وبهتر گفته باشم براي خالي نبودن عريضه ...كه هدف در كج دار مريز دنياي كامنت بذار تا كامنت بذارم گم شده است !!!

3)خاله زنك بازي :
جدا از تيتر ، مطلب كاملا جدي است. موضوع همان قهر و دعواها ، بگير و ببندهايي است كه مي دانيم . كه مثلا فلاني چون تو لينك مرا برداشتي من هم ديگر به وبلاگت نمي آيم و چون تو فلان كردي و گفتي من هم بهمان كنم و گاهي اوقات چنان سنت شده كه چون لوح حمورابي لازم الاجرا !!!

4)عاميانه نويسي:
همه ي ما بلاگرها هدفمان از نوشتن در وبلاگ بي شك با آنچه كه از نوشتن در دفتر خاطرات مقصود است متفاوت است چرا كه دفتر خاطرات چيزي است شخصي و وبلاگ همچون يك خيابان محل عبور و مرورها و تند و كندروي ها كه چندان شخصي نيست.

در اين ميان تلكست و متني كه پابليش ميشود به عنوان خميرمايه ي وبلاگ ، بايد قابل فهم و روان باشد و ادبيات آن متناسب با موضوع بحث باشد.زباني كه در نوشتن يك مقاله ي طنز استفاده ميشود با آنچه كه در ادبيات خبر و سياست استفاده مي شود كاملا متفاوت است و فاجعه و آفت آنجاست كه همه را با يك چوب بزنيم و به اصطلاح قاطي كنيم و بخواهيم همانطور كه با ادبيات محاوره اي ديالوگ هاي يك چت را نقل ميكنيم با همان زبان و گويش و سبك احوال روزانه ي مملكت را بنويسيم يا ...

مبرهن است كه متن ها بايد مبري از غلط هاي املايي و دستوري فاحش باشد و از طرفي مسلما نمي توان متني تماما ويرايش شده ارائه كرد . اما قطار كردن چندين صف از جمله هاي بدون فعل نيز بي شك با ذات رسانه كه ارتباط روشن است در تضاد است لذا رمزي نويسي واستفاده از ادبيات شخصي و تكه كلام هاي غير رايج نيز اشتباه است .البته لازم به ذكر نيست كه غلط هاي املايي سهوي تا حدودي غير قابل اجتنابند چرا كه هميشه اين ديگرانند كه با خواندن متن ما راحت تر جاافتادگي ها و دمل هاي حرفي را بيرون ميكشند

روشن است كه استفاده از ادبيات خشك و پابسته و مقيد نيز منظور نظر نيست كه شناسنامه ي تكلف در نوشتن سالهاست باطل شده و از طرفي اشكال عاميانه نويسي كاملا مشخص است ...


5)شتاب زدگي:

سرعت در انتشار يكي از مزاياي جذاب اين رسانه ،تيغ دو لبه اي است كه گاهي به جاي هندوانه ي مقصود ، دست مفلوك قلم را ميبرد .چندي پيش ساعت 3 صبح بود كه وقتي يكي از بلاگرهاي پرخواننده آپديت كرد و من با فاصله ي زماني كمي مطلبش را خواندم حيرت زده كامنت گذاشتم كه نكنه اينجا هك شده...كه فحشي ركيك را با فونت درشت تايپ كرده بود و والسلام! جالب اينكه وقتي بعد از ده دقيقه رفرش زدم مطلب پاك شده و بود و آن دوست در چت مقر آمد كه بله! عصباني بودم!

6)دردسرهاي شهرت:

شده آرزو كنيد كه -هودر- برايتان كامنت بگذارد؟! جالب است بدانيد تا مدتها شخصي با نام همين حضرت رييس ، در گويا فحش و فضيحت ميگذاشت و ايضا در وبلاگهاي شناخته شده و مشخص كه همه حرف هاي آنچناني!

چرا وقتي ويزيتور يك وبلاگ نويس از پانصد بالا ميزند جرات نميكند جايي نظري بدهد و اين مطلب را نيز بزند پيشاني وبلاگش كه ايهاالناس بنده ديگر جايي نظري نمي دهم كه مشكلي پيش نيايد ...و براي همه نيز كه نمي توان ايميل زد پس ناچار حرفهايت غده ميكند!

به اين مطلب التماس دعاها براي سرزدن را هم اضافه كنيد كه نهايتا وقت زيادي براي بررسي از دارنده ي يك وبلاگ ميگيرد كه شايد باعث شود آن فرد مجبور به بوسيدن چهارگوشه ي وبلاگش شود...

7) بي محتوايي و تقليد گرايي:
متاسفانه تعدادي از وبلاگها جز وصله پينه كردن نوشته هاي ديگر وبلاگها و پختن آش شلم شوربايي كه ادعا ميكنند اثر آنهاست نه تنها به توليد محتوا و مطلب كمكي نمي كنند بلكه در مجموع سبب ساز لوث شدن و هرز رفتن توانهاي بالقوه ميشوند

8)سرگرداني و بي هدفي :

اگر تمام موارد بالا را در مواردي بتوان جزو سبك يك وبلاگ محسوب كرد! ، نمي توان بي هدفي را توجيه كرد ...در دنيايي كه انسانها براي هر كوچكترين تحرك خود ،برنامه ها چيده اند تا محصولها درو كنند ، صرف وقت، پول و هزينه هاي روحي و جسمي بسيار براي نوشتن وبلاگ در حالي كه از لحاظ مادي هيچ برگشت قابل ذكري ندارد بي شك از پشتوانه هدف هاي معنوي برخوردار است .
آگاهي و آگاه سازي ، توليد محتوا و دانش و بسط فرهنگ و انديشه و استيلاي هنر از جمله اهداف يك بلاگر است اما اگر اينها نبود
يا بايد از ايثار دم زد يا خودنمايي و يا خودخواهي ...

وقتي مي شنويم كه به ازاي هر چند ده ساعت كار با اينترنت هزينه ي يك ساعت فيزيوتراپي را نيز بايد منظور كرد به اين اصل بيشتر واقف ميشويم ...

9)منطق گريزي ، جرئت مقطعي، خودسوپاپي

شنيديد كه گفته اند طرف مرد است اما در حمام زنانه!!
گاهي نقل ماست...وقتي در جامعه و محل كار و تحصيل نمي توان كوچكترين اخمي به شرايط موجود كرد چرا كه مصلحت زندگي (!)اينگونه مي خواهد ...و آنگاه به وبلاگ كه مي رسيم تمام حرفهاي گره خورده را خالي مي كنيم دچار نوعي تناقض مي شويم.آزادي در عين خفقان. و به قولي خود سوپاپ اطمينان خود مي شويم و دل خوشيم به اينكه ديدي چه گفتم؟!

و به جاي دنياي واقعي حرفهاي دلمان در دنياي مجازي خرج ميشود كه اگر اندك تاثيير آن مجازي در اين حقيقي داشت باز حرفي .
ولي مي دانيم كه آنها كه به اينترنت دسترسي دارند احتياجي به اين روضه ها و روشنگري ها (!) ندارند و دستشان هم به جايي بند نيست تا كاري كنند در جريان اين انتقال كند...
و اينگونه است كه گفته هاي اينترنت با آنچه كه در جامعه مي بينيم هر روز در حال بيشتر دور شدن است و حال و هواها هر روز متضادتر.


10) كاغذ گريزي !
در آنها كه دستي به قلم دارند:
تا حدود ي وبلاگ نويسي و به تبع آن وبلاگ خواني (در كل اينترنت) موجب دور شدن از دنياي كاغذي روزنامه و كتاب مي شود و از طرفي وبلاگ نويس به سبب سرعت انتشار در اينترنت ، نوشتن بر كاغذ را كمتر ميكند كه سير كسل كننده سي چاپ و نشر از علل آن است . البته بحث قطعي و جزمي نيست و هريك از رسانه ها كاركرد خاص خود را دارند.



تكمله اي بر آنچه رفت:

11)جنسيت زدگي:
اين تايپك را خوانده ايد؟ در‌ آن سوال كرده ام چرا اكثر وبلاگهاي پربيننده داراي بلاگر خانم هستند؟!
در ميان حرفهاي رد و بدل شده نظر اين خانم به نظر صادق تر آمد:
چون بيشتر مينويسند،مرتب مي نويسند ،بسيار ظريف و روي خط مويي مي نويسند (ضمن حفظ ادب و نزاكت، دوستانه و مد روز مي نوسند) آخرش هم كه دخترن ديگه!
شما برو سر كوچه بايست و دختر همسايه تون همچنين! كدومتون ويزيتور بيشتري دارين؟ راستشو بگين تا قبر راهي نيست

...
و اينگونه است كه پديده ي بلاگرهاي خانم نما(!) جان گرفته، قصد ذكر نمونه نيست كه حوصله ي شر نيست...


12)وبگردي هاي ولگردي گونه:
مرض آنلاين بودن شايع ترين ورژن از اين بيماري است. و قضيه كاملا روشن است به هر حال چيزي نوشته اي و به دنبال دليل و مدركي يا لينك مربوطي... از اين سايت به آن سايت ميگردي و ميگردي تا يك دفعه احساس كني سي چهل صفحه باز شده و همه هم متن ...و نه دلت مي آيد نخواني و نه وقت و حوصله داري كه بخواني ناچار سرسري رد مي شوي كه اين سرسري خواندن و ديدن به مرور عادت ميشود و ميشود تا كم كم از خواندن لذت نمي بري و خيالت كه متن ها بي مغز شده ...و بله ! اين خود مقدمه ي دلزدگي و رها كردن...
البته كه اينترنت بازي و چت بازي و چيز بازي ها(!) مختص بلا گرها نيست اما وبلاگ داشتن اين پديده را به جد بيشتر ميكند


13)اسپم هاي انساني:
سلام ، وبلاگ زيبايي داري.به ما سر بزن...جملات آشناييست..و جالبتر آنكه همه ي ما به نوعي سراغ اينگونه معرفي رفته ايم...واقعا چاره ي معرفي كردن وبلاگهاي تازه چيست ؟ ايميل، كامنت، چت، آفلاين يا شايد انجمن هاي گفتگو و تبادل نظر ..يك وبلاگ نوپا تا معروف شدن آنهم در اين بازاري كه پنجاه هزار دست پيدا كرده، راه زيادي دارد و اما و اگرهاي فراووان...

14) پينگ زدگي :
خدا پدر اين بلاگ رولينگ را بيامرزد، ولي تب پينگ كردن و رفتن در صدر وبلاگها و باز همان مسئله ي افزايش ويزيتور پيش مي آيد و...مي بينيد كه مسائل به هم ربط پيدا كرده اند و در واقع آفت يكيست...


15) خود گرفتگي:
مثل برق گرفتگي و حتي با شدت بيشتر و تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل (و يك نمونه ي اين خود گرفتگي بنده كه خيال كرده ام كيم و چه تا بلند شده ام منبر رفته ام و روضه ي به اين بلندي خوانده ام :) )

چند تذكر تلگرافي :
بنده معتقدم:
-بشريت به اميد زنده است و وبلاگ به لينك ، لذا مسئله تبادل لينك عادي است و منظور پافشاري ها بود كه ميدانيم...
-آدمي اگر در وبلاگ راحت نباشد كجا باشد و اگر در اين سرا نقاب از صورت برندارد و خود نشود كجا بشود؟ آنچه در بالا رفت و خوانديد نگاهي جامع و كلي بود كه غرض طرح بلا قبل از شيوع بوده و سم تلخ متن نيز به آن جهت بود كه در مقابل آفت داشتيم و...
-اين حقير خود را نيز آلوده به بعضي از اين آفات مي بينم و باز ميگويم طرح مرض اولين گام در راه علاج است و لذا اين ذكر مصيبتي كه رفت (!) به معني حمله به وبلاگ نويسان نيست چرا كه حمله به خود ميسر نيست ..
-و آخر اينكه حقير نه مي خواهم ونه مي توانم كه براي كسي وجمعي تعيين تكليف كنم ،خاصيت اينترنت مركز گريزي است و با اين اوصاف اين نوشته درد دلي بود از تجربيات و حس كرده ها در اين دنياي بي در و پيكر يك و صفرها تا آتش انديشه اي روشن كند و نه اينكه آتش ها خامش كند...يا حق

و با تشكر از:
خرس مهربان ،احسان مظلومي ،سيد مهدي، مرتضي ،فضول ، مهدونه خانم و مامان نيلو و ...


- اگر موردهاي ديگري را قابل ذكر مي دانيد لطفا ذكر كنيد

از هرچه بگذريم سخن دوست خوشتر است


0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی