رفراندوم بلاگ

۱۳۸۲ دی ۲۷, شنبه

26 دي

جواب يك نامه

چندي قبل ايميلي به سيد ابراهيم نبوي و همچنين مسعود بهنود زدم كه بهنود فرداي آنروز جوابم را داد و سيد ابراهيم تا به حال كه جوابم نداده ست و بماند ...
اما درايميل از بهنود ديگر پرسيده بودم كه آيا كتابي در دنباله ي كتاب از سيد ضياء تا بختيار ( تاريخ ايران از 1300 تا 1357) در دست دارد كه جواب داد بلي وكتاب در مراحل نهايي است و...

تا چند روز قبل كه مطلبي در همين رابطه نوشت كه توضيحات بيشتري در مورد كتاب داشت . , و جواب كاملي بود به آنچه وعده كرد بر من . خواندن تاريخ به روايت مسعود بهنود از فضاي ويژه اي بهره ميگيرد. ديروز 26 دي ماه ، سالروز خروج محمدرضا پهلوي از ايران بهانه شد تا دوباره نگاهي به اين فصل از تاريخ داشته باشم ودر اين ميان روايت بهنود را داراي جزييات بيشتري يافتم :

"
آخرين شبي كه شاه در ايران بسر مي برد سرانجام فرا رسيد.پزشكي از درباريان آمپول خواب آوري در رگهاي او تزريق كرد.اما،فرح تا پاسي از شب گذشته در كا ر جمع آوري باقيمانده اشيائي كه بايد برده ميشد، و گفتگوي تلفني با اين و آن، در داخل يا خارج كشور بود.او فهرستي از مسائلي را كه در هنگام خواب شوهرش روي داده بود، تهيه كرد تا صبح در راه فرودگاه، به او بگويد.كم نبودند كساني كه آن شب را با نگراني به صبح بردند، اما ملت بي خبر از پشت پرده بود.

26 دي 1357

از بامداد ،تلفنچي به دستور دكتر جواد سعيد كه در غياب مهندس رياضي رئيس مجلس شده بود،...به تك تك نمايندگان مجلس تلفن كرد كه راس ساعت 30/8 در مجلس باشند.سرانجام پيش از موقع زنگ به صدا درآمد.آخرين بحث ها به عجله گذشت.تلاش بر اين بود كه پيش از ساعت 10 كار به راي گيري برسد.هلي كوپتري آماده بود تا بختيار و دكتر سعيد را يكراست به فرودگاه مهرآباد ببرد.در مهرآباد كه توسط گاردشاه زير شديدترين مواظبت هاي امنيتي بود، در برابر پاويون دولت ، جامبوجت غول پيكر ((شهباز)) آماده بود.از صبح زود، مرسدس هاي مجاز به پاي هواپيما مي رسيدند و چمدانها و صندوقها را به داخل آن مي فرستادند.ساعتي بعد افرادي مضطرب و نگران، با علم به آن كه براي هميشه ار ايران مي روند، بدون آن كه مشايعت كننده اي داشته باشند، وارد محوطه باند مي شدند.ماموري از گارد ،نام آنها را با صورتي كه در دست داشت، تطبيق مي داد و آنها به داخل هواپيما مي رفتند.اين عده بيشتر از نديمه ها،دوستان و خدمتكاران فرح بودند.شاه خود جز دو سه تني بيشتر همراه نداشت.اسامي اين عده ،شب پيش به بختيار داده شده بود تا اطمينان يابد كه شاه به قولش مبني بر همراه نبردن مقامات سابق -كه بيشترشان ممنوع الخروج شده بودند-وفا كرده است.با وجود آن كه در پروازهاي مخصوص نظامي روزهاي پيش سگها، اسبها و اشياي مورد علاقه شاه و چمدانهاي فرح به مصر حمل شده بود، لوسي و آريان دو سگ غول پيكر شاه كه شب پيش را هم پشت در اتاق او خوابيده بودند، سوار بر هواپيما شدند. نگهبان آنها از جمله مسافران بود.
...
ساعتي بعد ، وقتي در اخبار ساعت 13 در اخبار راديو خبر مربوط به فرار شاه خوانده شد ، ناگهان شهرهاي سراسر كشور تركيد.هيچكس انتظار نداشت.مردم هزار هزار به خيابانها ريختند.نقل و شيريني بود كه پخش ميشد.مردم در خيابانها، ملاحظه را كنار گذاشتنه مي رقصيدند.كساني در صف دراز نفت، بر پشت پيت ها ضرب مي گرفتند...
"

مي بينيد! مردم رقصيدند و ضرب زدند و ...مردمي كه اهل شادي بودند خبر نداشتند كه ديو ي كه بيرون رفت كشور را رها كرد در دست ديوي ديگر .خبر نداشتند حكومتي كه مي آيد ضرب ها را خرد خواهد كرد و رقص و شادي را ربع قرن بر آنها حرام خواهد كرد. خبر نداشتند از حكومتي كه مي خواست ايرانيان را دو قسم كند .اول آنان كه در ايران مي مانند وخفه مي شوند ودوم آنها كه جلاي وطن مي كنند و مليونها مليون آواره وبي وطن در سراسر گيتي افسوس ميهن خواهند خورد.مردم شادي كردند و الان هم با به خاطر آوردن آن شور انقلابي به شور مي آيند و خاطرات آن دوران و آن همدلي ها به وجدشان مي آورد اما وقتي تاريخ دوماه ، تنها دوماه جلو رفت ، آنها كه در خشت خام آن مي ديدند كه ملتي در آينه نمي ديد ، اولين كساني بودند كه فهميدند انقلاب مردم ، انقلابي كه در آن همه ي تفكرها از چپ ها وكمونيست ها گرفته تا راست ها و خشكه مقدس ها در آن بودند ، توسط روحانيت قبضه شد و آخوندهايي كه تا دوماه قبل حتي در خواب هم حكومت نمي ديدند حالا همه كاره اي شدند كه مي خواست عقده هاي چند صد ساله اش بگشايد.
از آن زمان كه نعش فضل نوري ها بر تن آخوند خشكه مغزهاي شاه پرست رعشه انداخت ، اين جريان روحانيت، اين نمونه ي تنبلي و ...كه براي در رفتن از سربازي و براي كار نكردن وبراي كلاش بودن در عين محترم بودن ، با گذاشتن دو سه متر پارچه بر سر وپوشيدن نعلين به پا ، در ذهن عوام نمود پيغمبري ميشد كه بيل ميزد و از كار ابايي نداشت ...
درست از آن زمان ريشه ي اين كينه در دل گرفتند تا قبضه كردند انقلابي را كه حاصل رنج روشنفكران و مردم به جان آمده بود .
انقلاب ايران بيشتر از آنكه مديون آيت ا..خميني اي كه در پاريس زير درختان ميوه وباغ خوش آب وهوا نطق ميكرد باشد. وامدار دانشجوياني بود كه به قيمت قطع شدن پول و عوايدشان ، در هر كجا كه شاه پا گذاشت تظاهرات راه انداختند و او را بي آبرو كردند .
وامدار شريعتي وبازرگان وسحابي و طالقاني(از همان استثناها در روحانيون) وتختي وهمه ي آنهايي كه بخاطر ايران شكنجه شدند بود

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی