ماه مبارك رمضان و ارزش جان انسانها
ماه مبارك رمضان و ارزش جان انسانها
ماه، ماه مبارك رمضان است و كشور مسلمان نشين پاكستان در روزهاي آغازين آن با زلزله اي مهيب و مرگ دهها هزار آدمياني روبرو شده كه در كمتر از دو سه دقيقه اي پنجه در خاك زده اند و دم فروبسته اند تا در آن سو و در اقليم جان بدربردگانشان، چند مليوني در شروع فصل سرما بي خانمان گشته و آواره شوند و …
ميدانم. ذكر مصيبتي است تكراري. اما مرض از اين يادآوري آنكه به قرابت عدد كشته شدگان اين فاجعه، كابوس بم در نظرم مكرر شد و در پي اش آن صدا كه از شهر مقدس قم آمد كه در خود خبر از عقوبت الهي و خشم او ميداد بر آدمهايي كه پس از سالهاي جنگ، دنيايي شده اند و به زعم آن آيت (نشانه؟) الله از خدا بي خبري حاصلش بي پدري شده بود.
به خود گفتم مگر خالق را خللي افتاده كه سر رشته كار از دست نهاده و به جاي مجسمه پرستان مرده سوز ژاپني و يانكي هاي ساده دل الكلي و فرانسوي هاي آبجو خوار، به اين خلايق مومن و صالح اينگونه غضب كرده و به اشارتي از جمع جميع ميلياردي مسلمانان تفريقشان كرده. يا مگر فراموش كرده كه اسراييليان را كه مجموع يه سر و دو گوش هايش به پاي جمعيت يكي از همين ولايات خوش تخم و تركه پاكستان هم نميرسد و به تلافي هر شهروندشان كه حزب الله و ساير گروههاي اينگونه –كه سرشان در آخورهاي چرب خوزستان است- ميكشند خانه ها ويران ميكند و از ميان اين همه آدم فقط بچه ها و اطفال فلسطيني را ميكشد و …
آخر اين خدايي كه در قم و مشهد (و حوزه هاي علميه اي كه در هر ده كوره اي شعبه زده اند معرفي ميشود ) اصلا و بنيادا چرا آدمها را با درد مي آفريند تا بعد قابيلشان، هاببيلشان را بكشد و تا بعد كلاغي باشد رنگ اقبال خردمندانش و تا بعد آنچنان باشد كه يك سعدي پيدا شود و بسرايد كه كرم داران عالم را درم نيست -درم داران عالم را كرم نيست و… تا بعد يك نفر از ميان قبايل پياده سوار چنگيز پيدا شود و شهردار ام القراي از آخر نفر برتر اسلام شود و در چهارراهها افطاري دهد و بعد با همين اعمال صالح رييس جمهور شود و بعد به قصد محو كفار سخنراني اي را كه مخصوص جمكرانش معرفي كردند در جمع ديپلومات هاي مشرقين و مغربين بخواند تا بعد جنگ سرد و گرم شود و تا بعد آنها فساد را به نهايت برسانند تا بعد آنها را اينگونه عقوبت كند تا بعد از بيست كيلومتري اتوپياي قم منجي بفرستد تا بعد دجال يك چشم بيايد و گاليله ي يك دست و چه و چه و چه…
و آخر اين خداي فوق الذكر چرا اين قدر ترس در دل بعضي از معتقدين اثني عشريش انداخته كه با وجود قند خون و فشار و عوارض جسمي و روحي و هزار درد رايج ديگر دست از خودآزاري مذهبي و ديگر آزاري مذهبي برنميدارند
مگر اين خدا نمي بيند كه به خلاف ايام ديگر، ماه رمضانها صف مسجدها به خيابان ميكشد و گويي كه يازده ماه دروغ و دروغ ودروغ را به عوض يك ماه دست از كار كشيدن و دل گرسنه به آب چسباندن جبران بايد كرد و مگر شيخنا مجلسي هاي پدر و پسر اين علماي حكومت شاه عباسي از زبان او نگفتند كه هركس نمازجماعت نرفت منافق ميشود و هركس سه هفته بي دليل نماز جمعه را ترك گفت بر همسرش حرام ميشود و … اين چه مساجدي است كه هر سال منافقين و زناكاران را براي يكسال دوز و كلك يا لااقل چشم بر ظلم بستن هاي ديگر، عاري از عذاب وجدان ميكند و آخر اين همه تناقض را به ضرب كدام آش رشته و شله زردي بايد پايين داد تا در گلو غماز نشود و نفس گير؟
--------------
من، يعني سعيد ديگر، روزي كه تا مرض بي اعتمادي به تمام اعتقاداتم رفته بودم و درست در لحظه اي كه داشتم اعتقادات جديد يا همان بي اعتقادي ها را در ذهنم سفت كاري ميكردم با حادثه اي روبرو شدم و خطري در عقب افتاد كه ناخودآگاه يادي از همو كه در انتهاي تمام مباحثات و مجادلات ديالكتيكي اثبات بودن و نبودنش به مرز پنجاه- پنجاه ميرسد بر زبان كردم و به طرز معجزه آسايي از بلا رستم .و اين حقيقت گفتم تا در پناه آن خداي ديگري كه در قلبم مي بينمش از ظن و گمان كفرگويي بعضي از شما برهم. هرچند كه قضاوت چنين مومنيني را ارزشي نيست اما آخر روح اموات ما را ارزشي است.
ماه، ماه مبارك رمضان است و كشور مسلمان نشين پاكستان در روزهاي آغازين آن با زلزله اي مهيب و مرگ دهها هزار آدمياني روبرو شده كه در كمتر از دو سه دقيقه اي پنجه در خاك زده اند و دم فروبسته اند تا در آن سو و در اقليم جان بدربردگانشان، چند مليوني در شروع فصل سرما بي خانمان گشته و آواره شوند و …
ميدانم. ذكر مصيبتي است تكراري. اما مرض از اين يادآوري آنكه به قرابت عدد كشته شدگان اين فاجعه، كابوس بم در نظرم مكرر شد و در پي اش آن صدا كه از شهر مقدس قم آمد كه در خود خبر از عقوبت الهي و خشم او ميداد بر آدمهايي كه پس از سالهاي جنگ، دنيايي شده اند و به زعم آن آيت (نشانه؟) الله از خدا بي خبري حاصلش بي پدري شده بود.
به خود گفتم مگر خالق را خللي افتاده كه سر رشته كار از دست نهاده و به جاي مجسمه پرستان مرده سوز ژاپني و يانكي هاي ساده دل الكلي و فرانسوي هاي آبجو خوار، به اين خلايق مومن و صالح اينگونه غضب كرده و به اشارتي از جمع جميع ميلياردي مسلمانان تفريقشان كرده. يا مگر فراموش كرده كه اسراييليان را كه مجموع يه سر و دو گوش هايش به پاي جمعيت يكي از همين ولايات خوش تخم و تركه پاكستان هم نميرسد و به تلافي هر شهروندشان كه حزب الله و ساير گروههاي اينگونه –كه سرشان در آخورهاي چرب خوزستان است- ميكشند خانه ها ويران ميكند و از ميان اين همه آدم فقط بچه ها و اطفال فلسطيني را ميكشد و …
آخر اين خدايي كه در قم و مشهد (و حوزه هاي علميه اي كه در هر ده كوره اي شعبه زده اند معرفي ميشود ) اصلا و بنيادا چرا آدمها را با درد مي آفريند تا بعد قابيلشان، هاببيلشان را بكشد و تا بعد كلاغي باشد رنگ اقبال خردمندانش و تا بعد آنچنان باشد كه يك سعدي پيدا شود و بسرايد كه كرم داران عالم را درم نيست -درم داران عالم را كرم نيست و… تا بعد يك نفر از ميان قبايل پياده سوار چنگيز پيدا شود و شهردار ام القراي از آخر نفر برتر اسلام شود و در چهارراهها افطاري دهد و بعد با همين اعمال صالح رييس جمهور شود و بعد به قصد محو كفار سخنراني اي را كه مخصوص جمكرانش معرفي كردند در جمع ديپلومات هاي مشرقين و مغربين بخواند تا بعد جنگ سرد و گرم شود و تا بعد آنها فساد را به نهايت برسانند تا بعد آنها را اينگونه عقوبت كند تا بعد از بيست كيلومتري اتوپياي قم منجي بفرستد تا بعد دجال يك چشم بيايد و گاليله ي يك دست و چه و چه و چه…
و آخر اين خداي فوق الذكر چرا اين قدر ترس در دل بعضي از معتقدين اثني عشريش انداخته كه با وجود قند خون و فشار و عوارض جسمي و روحي و هزار درد رايج ديگر دست از خودآزاري مذهبي و ديگر آزاري مذهبي برنميدارند
مگر اين خدا نمي بيند كه به خلاف ايام ديگر، ماه رمضانها صف مسجدها به خيابان ميكشد و گويي كه يازده ماه دروغ و دروغ ودروغ را به عوض يك ماه دست از كار كشيدن و دل گرسنه به آب چسباندن جبران بايد كرد و مگر شيخنا مجلسي هاي پدر و پسر اين علماي حكومت شاه عباسي از زبان او نگفتند كه هركس نمازجماعت نرفت منافق ميشود و هركس سه هفته بي دليل نماز جمعه را ترك گفت بر همسرش حرام ميشود و … اين چه مساجدي است كه هر سال منافقين و زناكاران را براي يكسال دوز و كلك يا لااقل چشم بر ظلم بستن هاي ديگر، عاري از عذاب وجدان ميكند و آخر اين همه تناقض را به ضرب كدام آش رشته و شله زردي بايد پايين داد تا در گلو غماز نشود و نفس گير؟
--------------
من، يعني سعيد ديگر، روزي كه تا مرض بي اعتمادي به تمام اعتقاداتم رفته بودم و درست در لحظه اي كه داشتم اعتقادات جديد يا همان بي اعتقادي ها را در ذهنم سفت كاري ميكردم با حادثه اي روبرو شدم و خطري در عقب افتاد كه ناخودآگاه يادي از همو كه در انتهاي تمام مباحثات و مجادلات ديالكتيكي اثبات بودن و نبودنش به مرز پنجاه- پنجاه ميرسد بر زبان كردم و به طرز معجزه آسايي از بلا رستم .و اين حقيقت گفتم تا در پناه آن خداي ديگري كه در قلبم مي بينمش از ظن و گمان كفرگويي بعضي از شما برهم. هرچند كه قضاوت چنين مومنيني را ارزشي نيست اما آخر روح اموات ما را ارزشي است.