رفراندوم بلاگ

۱۳۸۳ اسفند ۲۷, پنجشنبه

derakhshan

زيرنويس براي درخشان


درخشان حرف‌هايی دوست‌داشتنی‌ زده که چون به زبان اصلی است، من سعی می‌کنم آنها را ترجمه کنم


يعنی واقعا يک نفر پيدا نمی‌شود که پرس و جو کند و ببيند که ماجرای اين مجتبی سميعی‌نژاد چيست؟


ترجمه: يعني واقعا يك احمق بيكار در ايراني كه به قول بي‌بي‌سي اش ده مليون بيكار دارد پيدا نميشود كه صبح پنج‌شنبه‌اي كت و شلوار كند و برود به در بيت آقاي شاهرودي و از معظم له ماوقع ماجرا را بپرسد؟ يا لااقل سوار اتوبوس و تاكسي شود و از مردمي كه همواره در حال بحث سياسي‌اند خواهان بررسي فلسفه‌ي حوادث اخير شود؟



گفتند که بخاطر وبلاگش دستگير شده، وبلاگی که کمتر خواننده‌ هم نداشته


ترجمه: من تازگي‌ها دارم به اين فكر ميكنم كه شايد بد نباشد حالا كه راه اندازي سايت‌هاي زنجيره‌اي مد و فال قهوه و جوات آقا دوست دارم و تبليغ در سايت جيگر و غيره، در رفع عطشم براي كسب ويزيتور بيشتر تاثيري نداشته، به سبك محمدخرداديان يكي دو روزي به زندان‌هاي جمهوري اسلامي بيافتم و شهرتي به هم بزنم



از اين طرف هم گروه‌های نزديک به کمونيست کارگری و مجاهدين خلق راه به راه در دفاع از او انشاهای احساساتی می‌نويسند. ماجرا چيست؟


ترجمه: اين روزها من از هر فرصتي بايد استفاده كنم تا اين ايده را در اذهان جا بياندازم كه اعضاي پنلاگ همگي كمونيست و چپي و ... هستند تا بلاگرها بدانند كه اين چيزها جيز است و طرفش نروند. به هر حال اين هم يكي از راههاي جلوگيري از ايجاد هر گونه همصدايي در وبلاگستان است



چه کسی او را گرفته، قوه قضاييه يا وزارت اطلاعات؟ به چه دليل؟ نوشته‌هايش در وبلاگ يا کارهای ديگری که ما از آن خبر نداريم


ترجمه: امكان ندارد كه او را به خاطر وبلاگش گرفته باشند. اگر قرار باشد كسي را به خاطر وبلاگ بگيرند آن شخص بايد من باشم كه به حمدالله خيلي هم بي ادبم و در هر فرصتي از اسامي اسافل اعضايم براي نشان دادن لارج بودنم كمال بهره را ميبرم(توضيح مترجم: در اينجا واضح است كه تجربه‌ي شغلي سابق نگارنده در طرح سوالات پي‌درپي فوق به كمكش آمده)



ماجرای آن چند نفری که می‌گفتند بخاطر ميهمانی يا پخش فيلم و عکس پورن دستگير شده بودند و بعد مجتبی از آن‌ها خبر داده بود چه بود؟ آنها واقعا چرا دستگير شده بودند و کی آزاد شدند و اتهامشان چه بود؟ رابطه‌ی سميعی‌نژاد با اين اتهام چه بود؟


ترجمه: من حتم دارم كه سميعي را به خاطر بازي كردن در فيلم‌هاي سكسي بدبد بي تربيتي گرفته‌اند وگرنه رژيم عزيز اسلامي هرگز بي‌خودي كسي را دستگير و با جسم سخت آشنايش نميكند



من نمی‌توانم باور کنم که حتی تندروترین بخش‌های قوه‌ی قضاییه و وزارت اطلاعات در این روزهای آخر سال و فشار اتمی و انتخابات دنبال درست کردن دردسر بيخودی برای «نظام اسلامی‌»شان باشند و خوراک مفت به طرفداران ايده‌ی تغيير رژيم بدهند


ترجمه: من نمی‌توانم باور کنم که حتی تندروترین بخش‌های قوه‌ی قضاییه و وزارت اطلاعات كه بنده سالها افتخار موانست با نوع تفكر آنها را داشته‌ام، در این روزهای آخر سال -كه لابد نوروز خودش دليلي است براي آدم شدن- و فشار اتمی و انتخابات دنبال درست کردن دردسر بیخودی برای «نظام اسلامی‌»مان باشند و خوراک مفت به طرفداران ایده‌ی تغییر رژیم بدهند



حرف‌های شاهروی، آزاد کردن و دلجويی از دستگیرشدگان مرتبط با وب‌سايت امروز، و خبرهای خوب ديگر چند هفته‌ی اخير نشان می‌دهد که حکومت ايران بطور موقت رفتار خشن و سرکوب‌گرانه‌اش را به حداقل رسانده است



ترجمه: من يا ذهن كوچكي دارم و يا اينكه دارم تياتر بازي ميكنم. مثلا من فراموش كرده‌ام كه مشت آهنين قوه قضاييه درست از زماني از لاي عبا بيرون آمد كه آخونديزدي با آن آتشي مزاجيش از آن جا رفت و شاهرودي با لبخند و شعار اصلاحات و آبادسازي ويرانه‌ي قضايي بر سركار آمد. يا مثلا من نميدانم يا نميخواهم بدانم كه اين قصه آنقدر مبرهن است كه خيلي از تحليل‌گران حوادث ايران، هر وقت از دهان شاهرودي عراقي سخن از تغييرات گل و بلبل شنيده‌اند، يك مشت خاك با مقدار مكفي آب مخلوط كرده و بر سر ماليده‌اند



(اين تصميم‌ها احتمالا هنوز به دادگاه‌های دور از مرکز که يکی‌شان مثلا آرش سيگارچی را محاکمه کرده، نرسيده. کاغذبازی و شايد هم خودشيرینی قاضی‌های شهرهای کوچک‌تر را هرگز نباید در ارزيابی این جور چيزها ناديده گرفت.)


ترجمه: من چون مدت زيادي است كه از ايران خارج شده‌ام، به خيالم هنوز اخبار و بخش‌نامه‌ها با چاپار و كبوتر جابه‌جا مي‌شود. علاوه بر اينكه فكر ميكنم قضات مملكت اسلامي‌مان هر روز هر كاغذ پاره‌اي را كه در اين مملكت به اسم روزنامه منتشر ميشود را نميخوانند و مداقه نميفرمايند. جدا از اينكه مطمئنم در دهات گيلان و روستاي نوبنياد رشت، يك مشت آدم قرون وسطايي زندگي ميكنند كه البته براي بنده كه بچه‌ي ناف تهران (حالا چهار انگشت بالاتر يا پايين‌تر چه فرقي ميكند؟!) هستم و شهرستاني‌ها را خوب ميشناسم، اين امر بديهي است.

(پاورقي مترجم: البته راقم محترم منظوري نداشته و از اين جور سوتفاهمات معمولا پيش ميآيد. همانطور كه مثلا همين سيد ابراهيم نبوي از روي بي اطلاعي و اشتباهات و سوتفاهماتي - چنانكه مطالب وبلاگهاي نيك آهنگ كوثر و ف.م.سخن را تا مدتها به پاي آن يكي خوانده بود- مدتي‌ است از قضيه‌ي آغاجري ملعبه‌اي ساخته براي عقده گشايي از نميدانم كدام جنگ تخيلي سپاه همدان و كرمان!)


برای همين از آقای رمضان‌زاده (که در ضمن به نظرم خيلی آدم باحال و شجاع و منطقی‌ای است و کاملا از حرف‌هايش درباره‌ی کردستان حمايت می‌کنم) و ابطحی و بقيه می‌خواهم که پی ماجرا را بگيرند و ببينند که مساله واقعا چيست.


ترجمه: و من از آقاي رمضان‌زاده (كه خيلي دارمش) و حجت الاسلام و المسلمين ابطحي كوچك و بقيه چشم به وبلاگ‌هاي خودم، ميخواهم تا دنبال ماجرا باشند.



حالا هر چه که هست، بيايند و رسما اعلامش کنند تا آدم بداند چطور دنبالش را بگيرد


ترجمه: خيلي خب. حالا كه پيگيري كرديد جوابش را بفرستيد بيا تا بلانسبت من، آدم بداند چطوري به بقيه حوادث مشابه لجن پراكني كند و موج خبرها را با حاشيه سازي بگيرد.




الان دست‌راستی‌های بی‌همه‌چيز آمريکايی و سلطنت‌طلب‌ها و بقيه‌ی دشمنان مردم ايران فقط منتظرند که يک بهانه پيدا کنند تا افکار عمومی دنيا را قدم به قدم برای يک حمله‌ی ديگر آماده کنند. اين ابهام‌های اين چنينی فقط و فقط به نفع آن هاست و انگار کسی نيست که به آقايان قوه‌ی قضاييه و مجريه اين را بفهماند.


ترجمه: دستگاه قضايي ايران اگر براي تحليل مبسوط اتفاقات جهاني و تفسير ديناميك - پوليتيك جريانات روز دنيا نياز به مفسر و اتاق فكر دارند بنده جانا و مالا و مخلصا در خدمتگزاري حاضرم. متعاقبا نمونه‌اي از رزومه‌ و تفسيرهاي قبليم به خصوص مقاله‌ي (خامنه‌اي مستبد دلسوز) در صورت تاييد ارسال ميشود.


---------
تكميليه(خودزني سياسي): خودمانيم‌ها. نصف شبي چه تخم دوزرده‌ي پوست نازكي كردم‌! همش تقصير اين خروس بي محل بي ناموس است!

تكميليه دوم(حسني كجايي كه حسين‌تان رفته ممالك خارجه): تو هيپنوتيزم از درخشان ميپرسند با امام جمعه‌ي اروميه چه نسبتي داري. ميگه : حسني ديدي؟ من حسينشانم!

تكميليه سوم(دست پيش گرفتن): هوي فحش نده هودر! هرچي ميگي خودتي!

تكميليه چهارم: يادم رفت

تكميليه پنجم: آهان يادم آمد. اين شب جمعه‌ي آخرسالي اگر حظ وافري از سبك ترجمه‌ي حقير برديد، لااقل كاري به امواتمان نداشته باشيد.

تكميليه‌ششم: يعني واقعا آدم بيكاري پيدا ميشود كه اين مطلب را تا اين تكميليه‌ي ششم بخواند؟

پيش به سوي سايت ناشتا !؟

راستش استبدادي كه در مديريت صبحانه وجود دارد ديگر حالم را بهم ميزند(اگر كيسه فريزر جلودستتان داريد وارد شويد: سايت صبحانه تحت زعامت حاج ملا حسين درخشان). اينترنت به صدها صبحانه‌ي آزاد احتياج دارد و اين است كه مدتها در فكرم سايت مشابهي با اعضاي پنلاگ راه بياندازيم.
يكي ديگر از بهانه‌ها براي اين كار اين ميتواند باشد كه اين سايت خبري گروهي كمك خواهد كرد به آشنايي هرچه بيشتر اعضا با افكار و دلبستگي‌هاي يكديگر و هم اينكه به جذب مخاطب براي انجمن و اعضايش كمك معتنابهي خواهد بود.
حالا باز از طرفي ما داخل ايراني‌ها امكانات چنين كاري را نداريم. فردا هم كه پالتاك بچه‌هاي پن‌لاگ است اگر وقت كردم و آمدم اينها را مطرح خواهم كرد.

۱۳۸۳ اسفند ۲۶, چهارشنبه

اعدام در انتظار بلاگر ايراني



مديار را دريابيد
مجتبي سميعي نژاد، نماد و نماينده‌اي از ماست كه به مسلخ ميبرند
اعدام و ارتداد اين دو كلمه‌ي مسخره را براندازيم

ــــــــ
متن خبر
بازتاب‌ها
طومار اعتراض

۱۳۸۳ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

خداحافظ اي قالب خسته جان

۱۳۸۳ اسفند ۲۴, دوشنبه

تغيير قالب

خب. اينجا در حال پوست انداختن است. شايد تغييراتي هم در اسمش دادم. حداقل فايده‌ي قالب جديد، استفاده از سيستم جديد و هلوي كامنت بلاگره كه خيلي ساده وروان و مديريت پذيره.
احتمالا قالب جديد، كه به مثابه‌ي دوده‌گيري سال نو ميماند تغييراتي هم در لحن وسبك نوشته‌ها ايجاد خواهد كرد. به هر روي ممنون ميشم اگر مشكلي با صفحه داريد پايين بنويسيد.

۱۳۸۳ اسفند ۲۰, پنجشنبه

صالح نيكبخت: اسمي براي فصل شهرت



صالح نيكبخت:
اگر مسوولان‌ قضايي‌ به‌ توصيه‌ رييس‌ قوه‌ قضاييه‌ مبني‌ بر سپردن‌ پرونده‌هاي‌ حساس‌ به‌ اشخاص‌ آگاه‌ عمل‌ مي‌كردند، امروز شاهد پرونده‌ وبلاگ‌ نويسان‌ ، آقاجري‌ ، عبدي‌، زهرا كاظمي‌ و ساير موضوعاتي‌ كه‌ ايران‌ را در دنيا تابلو كرد، نبوديم‌...


صالح نيكبخت:
نبايد رأي دادگاه همدان را به حساب كل دستگاه قضايي گذاشت ...


صالح نيكبخت:
اگر اين‌ پرونده‌ از ابتدا تحت‌ نظر قضات‌ دادگاه‌ تجديد نظر استان‌ تهران‌ قرار مي‌گرفت‌، قطعا آنها حكم‌ برائت‌ را صادر كرده‌ و اين‌ همه‌ هزينه‌ به‌ كشور وارد نمي‌شد...


صالح نيكبخت:
بر طبق‌ روايات‌ قاضي‌ ناعادلي‌ كه‌ بر منصب‌ قضاوت‌ قرار بگيرد در دوزخ‌ قرار خواهد گرفت‌...



از گفته‌هاي نيكبخت، جز تلاش وي براي چهره‌شويي از شاهرودي چه برداشت ميشود؟

از بخش‌نامه اخير ‌شاهرودي -آزادي مطبوعات - و تكذيب مرتضوي، يا تلاش براي نشان دادن وجود قدرت دوگانه در دستگاه قضايي، جز بري كردن شاهرودي عراقي از كثافت‌كاريهاي سالهاي اخير قوه قضاييه كه از قتل و حبس و شكنجه‌ي خبرنگاران و آزاديخواهان شروع ميشود و به مفاسد اقتصادي ختم ميشود، چه نتيجه‌اي ميخواهند كه بگيريم؟

آيا آقاي نيكبخت به عنوان يك وكيل نميداند يا نميخواهد بداند كه در سراسر ايران، قضات شعبات توسط قاضي‌القضات استانها تعيين ميشوند و همين رييس دادگستري‌ها توسط رييس قوه قضاييه تعيين ميشوند؟


همانطور كه قتلهاي زنجيره‌اي و عاملين آن- خامنه‌اي و رفسنجاني- در پشت نام سعيد امامي كتمان شدند، دست‌هايي در كار است تا در آستانه‌ي انتخابات سرنوشت ساز پيش‌رو عملكرد ضدانساني دستگاه قضايي را كه محصول تفكر ويرانه‌آبادكن شاهرودي عراقي است به دمب سگ‌هار ولايت - سعيد مرتضوي - ببندد.

اين در حالي است كه خود آغاجري بارها، از حكم خود اينگونه ياد كرده:

من بارها نيز اعلام كرده‌‏ام كه صدور حكم اعدام از سوي دادگاه همدان، اعدام فيزيكي بنده و حكم حاضر نيز اعدام فكري من است.



در واقع دكتر آغاجري به درستي تشخيص داده كه اراده‌ي نظام بر حذف انديشه او بوده و شكل عمل در هر دو دادگاه تغييري نكرده است.

صالح نيكبخت، در زماني كه خامنه‌اي زير فشار حوادث، از شاهرودي تقاضاي تجديدنظر در حكم اعدام صادره را كرده بود، و درحالي كه شاهرودي طبق قانون هرگونه تجديد نظر را منوط به درخواست كتبي خود آغاجري كرده بود، و باز در موقعيتي كه هاشم آغاجري با هرگونه تقاضاي تجديد نظر شديدا مخالف بود، در آخرين لحظه‌ها، بر خلاف مصلحت و خواسته‌ي موكلش، و تنها به نفع رژيم جمهوري اسلامي، تقاضاي استيناف داد.

اذهان و تاريخ، هيچگاه اين خبط بزرگ نيكبخت را كه ميتوانست با رد وسوسه‌ها، منجر به فشار مضاعف و تغييرات مثبتي در دستگاه قضايي شود، فراموش نخواهند كرد. اعدام آغاجري شوخي و سنگ بزرگي بود كه هيچكس باورش نميكرد اما نيكبخت، با زدوبند، مانع خرد شدن اقتدار پوشالي قوه قضاييه شد و در عين حال باعث شد تا آغاجري چندين ماه بيشتر در زندان نگه داشته شود.

نيك آهنگ كوثر در مرور خاطراتش به وكلايي اشاره ميكند كه از دانشجو و فعال سياسي، پل و پله‌اي ساخته‌اند براي رسيدن به كاخ شهرت و ثروت. بي آنكه حتي ذره‌اي به ماهيت پرونده‌اي كه در دست دارند و جنبه‌هاي حقوقي آن بها دهند.
اين روزها در كنار خبرهاي كاملا موثقي كه از خريده شدن بعضي روزنامه‌نگاران سابقا اصلاح‌طلب توسط كانديداهاي رياست جمهوري ميخوانيم، بد نيست اگر چشمهايمان را به خيلي از مسائل مشابه باز كنيم. چرا كه زمان براي ما ايرانيان تنگ‌تر از آن است كه اشتباهات را تكرار كنيم.



تكميليه:

مقاله‌ي بهنود و نظرش كه عجيب مثل من به قضيه نگاه كرده را اينجا بخوانيد

-----------

منابع نقل قولها:


بازتاب
ايلنا

۱۳۸۳ اسفند ۱۹, چهارشنبه

سرنا زدن از دم گشاد

می گويند که در شرايط کنونی بايد به هر نحو شده از حمله آمريکا جلوگيری کرد. خب. بعد اضافه می کنند و لو با حمايت از حاکميت فعلی ايران . باز خب. بعد نتيجه می گيرند که با شرکت در انتخابات. دوباره خب. منتهی آخرش خوشمزه است که می رسند به اينکه بايد از معين حمايت کرد! ديگه نه ديگه! يعنی برای جلوگيری از حمله آمريكا بايد به معين رای بدهيم؟! نشد ديگه!
غير از اينکه اين بيان که ملت بايد از ترس حمله خارجی از اين حکومت دفاع کند را شبيه سرنا زدن از دم گشاد می دانم و معتقدم اتفاقا اين حکومت است که بايد از ترس حمله خارجی حقوق حقه ملت را به رسميت بشناسد و عقب بنشيند ولی با فرض قبول استدلالهايی شبيه آنچه مذکور افتاد هم چه دليلی دارد که نامزد خاص هم معرفی کنيم؟ چرا که استدلال اين بود که شرکت گسترده ملت در انتخابات آن نتيجه را می دهد ولی معين کجای آن استدلال است؟ اين دم خروسها از لای آن به ظاهر تحليل ها که به قولی ظاهرا هم از سر بيکاری نگاشته شده عيار آن را معلوم می کند. نوستالژی عدم حمايت ملت از بست نشينی نمايندگان مجلس ششم هم که همه جا هست.اين آسمان ريسمان کردن برای " معين " است نه تحليل

(از وبلاگ دخو)

۱۳۸۳ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

معين اصفهاني، معين تبريزي




استقبالي كه در تبريز از دكتر معين شده بود خيلي‌ از مشاركتي‌ها را دچار توهماتي كرده بود، چنانكه تاجزاده شوق‌زده و دست و پا گم كرده به دنبال معين راهي تبريز شد تا ميخ ها را محكم‌تر بكوبد.

اما آنچه در اصفهان گذشت و برخورد سرد و سراسر انتقادي كه با معين شد آب سردي بود بر پيكره مشاركتي‌ها. گندم‌نمايان جو فروشي كه بيشتر طمع در خريت ما بسته‌اند تا شعورمان ديدند كه چه مايه اميد به تحقق خيالاتشان هست

و گوييا معين به زودي به دانشگاه بوعلي مي‌آيد. به نظرم نوع برخورد و گفته‌هاي اين ديدار نيز خبرساز خواهد بود و خيلي مهم در نتيجه‌گيري.

پي‌نوشت: تبريزي‌ها سابقه‌ي جالبي در استقبال دارند و هيچ نميشود به استقبال‌هايشان اعتماد كرد. رجوعتان ميدهم به حوادث 29بهمن 56 (قيام تبريز)و نوروز 57 و آن استقبال مليوني و بي‌سابقه از درباريان. به قولي، تبريزيها متخصص فرستادن پالس‌هاي گمراه كننده‌اند.


-
معين در تبريز(+)
معين در اصفهان(+)
مقدمه‌چيني ستاد معين براي سفر همدان(+)

۱۳۸۳ اسفند ۱۷, دوشنبه

آقاي معين! هر گردي گردو نيست



يكي از روزنه‌هاي اميدي كه اصطلاح‌طلبان از آن به روياي انتخاب معين چشم دوخته‌اند نام فاميل نامزد مطروحه آنهاست

دكتر معين! چه اسم پرمسمايي!

لابد تداعي دكتر محمد معين صاحب فرهنگ معين را ميكند!



اين مزخرفات را يكي از جوانان مشاركتي ميگفت.


۱۳۸۳ اسفند ۱۶, یکشنبه

دوزخي به نام ايران، مامور عذابي به نام ولي فقير(علي گدا)


به قدر فهم تو كردند شرح دوزخ را
كه مار هفت‌سر و عقرب دوسر دارد

خداي خواهد اگر بنده را عذاب كند
ز مار و عقرب و آتش گزنده‌تر دارد

از آن گروه چه خواهي كه از هزار نفر
اقل دويست نفر روضه‌خوان خر دارد

دويست ديگر جن‌گير و شاعر و رمال
دويست واعظ از روضه خوان بتر دارد


...

خلاصه اينكه:

در ايران تا بود ملا و مفتي
به روز بدتر از اين هم بيفتيم

(ايرج ميرزا)