رفراندوم بلاگ

۱۳۸۲ دی ۱۰, چهارشنبه

مرثيه اي براي نسيم

مدام ذكر و فكرم اينست كه نسيم ،نوزادي كه بعد از 3 روز زنده از زير آوار بيرون آمد،چگونه ادامه ي حيات را به سينه ي بي شير مادر ترجيح داد.شايد مادر در آخرين نغمه ها از او اين خواسته بود…


خبرهاي ناگفتني از بم:



تماس دوم با دوست كرماني ؛
در روز يكشنبه صداي چند تيراندازي در مناطق مختلفي از بم به گوش رسيده كه احتمالا خبر از جرايمي رذيلانه همچون قتل و دزدي آنهم در آن شرايط اسفناك دارد . همچنين پاساژ طلاي اين شهر نيز به سرقت رفته است.حفاري هايي در اطراف ارگ بم ديده شده و خبرها از عودت داده شدن امداد رسانان خارجي حكايت دارد .
توزيع لوازم و هداياي مردمي نيز به شكل مسخره اي در جريان است.در هر طرف ماشيني به سرعت رد مي شود و هجوم جمعيت به دنبال آن كيسه هاي پرت شده در هوا را مي قاپد.خانواده اي داراي چندين چادر و ديگري همچنان دل نگران شب كه بي پتو مانده…

در بم عصبانيت و نارضايتي از اينگونه بي نظمي كاملا به چشم مي آيد . دوشنبه همزمان با حضور دو ساعته ي خامنه اي در بم ، براي اولين بار بعد از چهار روز غذاي گرم بين معدودي از مردم توزيع شده كه آنهم از همين ناتواني در برنامه ريزي و توزيع بي بهره نبوده…
-گوشه اي از اين اطلاعات دوست كرماني در روزنامه ي شرق و صفحه ي حوادث منعكس شده.


الف) گيجي در شبكه خبر
اين مطالب مربوط به چند روز قبل است .
1-نمي دانم چند نفر مصاحبه ي يك طرفه ي گزارشگر شبكه خبر با آن مرد لال سراواني را ديده اند.جالب است بدانيد اين مرد سراواني كه به كمك زلزله زدگان آمده بود ،روي بدنه ي ماشينش نوشت سراوان و بعد با چشماني پر التماس به دوربين خيره شد(عطف به كشتار سراوان )
2-دومين گاف تصويري مربوط است به فيلم مصاحبه ي وزير كشور كه خبر از تقسيم شهر بم به شش منطقه داشت.اين سوال را خبرنگار شبكه خبر پرسيده بود .ولي قبل از آن خبرنگاري در رابطه با اينكه آيا همراه با هواپيماهاي آمريكايي افرادي هم پياده شده اند بود كه اديت عجولانه نصف اين سوال را باقي گذاشته بود به همراه جواب لاري كه : بعدا جواب خواهم داد!

3- در تصاوير ديدار خاتمي از شيرخوارگاه كودكان بم ،در گوشه ي تصوير، مجيد انصاري به تبعيت از خاتمي نشست تا سر كودكي را ببوسد منتهي كودك بي نوا ي آخوند نديده، خيلي سريع گويي ترسيده باشد ،خودش را از زير دست انصاري به طرفي پرت كرد و انصاري در گير و دار كنف شدگي دنبال فرق كودك ديگري گشت(بي مربوط به نزديكي انتخابات هم نمي تواند باشد)

4-از بي شرفي اين صدا و سيما اينكه هيچ خبري از زلزله ي 7 ريشتري در كاليفرنيا و كشته شدن تنها 3 نفر پخش نكرد.ديوثي كه آرم نداره.

ب)‌ اينترنت بي سيم هم كنترل مي شود

اطلاعات حقير در رابطه با اينترنت بي سيم (در كشورهاي خارجي) ، متمركز بر سه مزيت عمده شده: سرعت، هزينه ي كمتر،‌مركز گريزي و غير قابل كنترل و شناسايي بودن.
و اما يك خدمات رساني ديگر در سال خدمت رساني و عزت حسيني(!! - چه ميكند اين سيد علي با خودش كه اين اصطلاح را انكشف كرده!)

صدا و سيما اينترنت بي سيم راه اندازي مي كند.

بخش خبر آي تي ايران مي نويسد:
سازمان صدا و سيما در يك طرح مشترك با شركت نماد اطلاع رساني كآرا ، يك سيستم اطلاع رساني راه اندازي مي كند كه قابليت انتقال اطلاعات را روي موج اف ام در سراسر كشور دارد.در آگهي تبليغاتي ايت سيستم در يكي از روزنامه هاي سراسري آمده است:اين سيستم با هيچ سيگنالي تداخل نمي كند و اطلاعات از طريق سرور شبكه به فرستنده ها در سراسر شبكه منتقل مي شود و از آنجا به وسيله گيرنده هاي (كاردارك) دريافت و براساس خدمات متقاضي روي كامپيوتر گيرنده و يا دستگاههاي كاردارك فرستاده مي شود.به نوشته اين آگهي از جمله كارايي اين سيستم دريافت اي ميل،دريافت نمابر از هر نقطه جهان، استفاده از سايت هاي اينترنتي، دريافت پيام(متن خطي يا تصويري)از هر طريق (اينترنت،تلفن همراه، و ثابت)شنيدن كليه برنامه هاي راديويي اف ام، دسترسي به بورس جهاني،قيمت ارز،طلا و قطعات كامپيوتر و امكان استفاده از اخبار روزنامه هاي داخلي و خارجي و سايت هاي خبري صدا و سيما است.اين آگهي قيمت هر دستگاه را به همراه سرويس هاي آن 126 هزار تومان(100 هزار تومان بابت دستگاه، 8 هزار تومان اشتراك دايم ،2 هزار تومان خدمات ويژه ثبت نام،16 هزار تومان خدمات آبونمان يك ماهه،هشت سرويس ويژه)عنوان كرده است …

- بررسي چند نكته از نگاهي ديگر در رابطه با اين خبر
به نظر مي رسد كه:
1-اين سيستم تنها توانايي براي دريافت اطلاعات دارد و از ارتباط دوسويه كه ويژگي خاصي براي اينترنت است بي بهره است.
2-مسلما به اين طريق سرورهاي صدا و سيما به بهانه ي جدا بودن از شبكه ي مخابرات اقدام به فيلتر كردن سايت هاي مختلف خواهند كرد . و اعتراضي هم وارد نيست
3-كليه ي فعاليت هاي هر كاربر در اين سيستم كاملا ضبط شده و معلوم است صاحب دستگاه كارداك و حريم خصوصي او در نوعي خودسانسوري قرار مي گيرند
4-به نظر مي رسد در اين ميانه خلط مبحثي رخ داده و صدا و سيما قصد راه اندازي يك شبكه ي – اينتر ا نت -را دارد


-و اما ، با تشكر از ضجه هاي قلم ديروز و موج سوم امروز (!) كه لطف كرد و عجالتا از منتشر شدن اين خبر در روزنامه ي شرق مطلعم ساخت.



پ) مملكتي معطل رودربايستي
محمد رضا خباز عضو كميسيون برنامه بودجه مجلس : وزراي اقتصادي در اثر رودربايستي صورتجلسه بودجه را امضا مي كنند.سال گذشته به دليل همين رودربايستي بودجه دولت با درآمدهاي بالا بسته شد.لذا بودجه با عدم تحقق درآمد 11هزار ميليارد ريالي تصويب و به دولت ارائه شد.




اضافه:
برگي ديگر از دعواي سنت و تجدد

تجدد:
بادمجان بم هم  آفت دار  بود!!!

-review:
اون شيرخوارگاه كه خاتمي رفته بود مال بم نبود .. موسسه اي بود در كرمان براي كودكان يتيم ... اون كودكان هم ربطي به زلزله بم نداشتند ولي خب اينا براي تبليغاتشون هر كاري ميكنند
حرف آخر براي بم :

۱۳۸۲ دی ۸, دوشنبه

شما را به خدا، اي كاش دروغ باشد…


دقايقي پيش با كرمان تماس تلفني داشتم . فرد موثقي اطلاعاتي به شرح زير به دستم رساند:

1- هيچ يك از امداد گران خارجي تا 48 ساعت بعد از ماجرا اجازه ي ورود به منطقه ي بم را نداشته و آنهايي هم كه وارد شده اند همراه خود گروههاي ناظري از سپاه داشته اند كه آنها را به مناطق خاصي از شهر مي برده اند
2- خيلي از كساني كه زير آوار مانده بودند در صورت امداد رساني به موقع و برنامه ريزي ،زنده مي ماندند
3- ارگ بم در طول تاريخ دوهزار و چند صد ساله زلزله هاي از اين شديد تر نيز به خود ديده بوده كه در كتب تاريخي ثبت است.با اين همه بافت مستحكم اين شهر آن را تا كنون حفظ كرده بوده
4- جان بدر بردگان خبر از صدايي مهيب به هنگام لرزش داده اند.مشخصات توصيفي آنها ،خبر از غير عادي بودن اين صدا مي دهد.
5- بجز نيروهاي سپاه و طيف خاصي از نيروهاي ارتش و هلال احمر ، خبري از امدادگران دوره ديده و متخصص نيست. نيروهاي سپاه نيز از تخصصي در اين موارد بي بهره اند
6- صحبت هاي در گوشي در كرمان، زمزمه از خبر هايي است كه اي كاش دروغ باشد. شنيده مي شود اين خراب شدن يكدست خانه ها ي بم، به علت آزمايش هسته اي در بيابان هاي كوير بوده است
7- برخورد رژيم با امدادگران خارجي تحقير آميز و آمرانه بوده، خبرنگاراني كه وارد منطقه شده اند تحت پيگرد نا ملموس قرار دارند
8- خامنه اي در رفتن به بم چندين اتوبوس بسيجي همراه خود داشته كه در واقع او در بم در جمع اينان سخنراني كرده…
9- كمك هاي مردمي اكثرا در كرمان مانده و تا كنون شهرستان جيرفت كه بمي هاي جان بدربرده به آنجا رفته اند از اين كمك ها بي بهره بوده

---با اين همه سوالاتي وجود دارد. اينكه آيا مراكز لرزه نگاري توان تشخيص اين موارد (زلزله و يا لرزش ناشي از بمب هسته اي) از هم را ندارند …

احتمالا در تماسهاي بعدي با اين كرماني عزيز اطلاعات بيشتري كسب خواهم كرد

.
اضافه:
فرهنگ مبرهن :

دوست عزيز ، قربانيان اين حادثه وحشتناک کشته نشده بلکه به قتل رسيده اند. بدست کساني که در پي غني کردن اورانيم هستند و بخاطرش ديوار خشت و گلي را بر سر انسانها فرو مي ريزند

- بفرماييد مسعود بهنود (بهنود ديگر) هم چيزهايي از شايعه ي هسته اي شنيده
- شايعه ي آزمايش هسته اي از آن جا قوت گرفت كه تلوزيون جمهوري اسلامي با تاخيري چند ساعته عمق فاجعه را خبر داد وظاهرا تا رسيدن جواب مقامات، از انتشار خبرهاي تكميلي خودداري شده بود

۱۳۸۲ دی ۶, شنبه

گرفت

آفلاين بخوانيد




دختر بچه ي 9 ساله ، پدر ، برادرها و خواهرش را از دست داده . حالا تنها ميراث باقي مانده – مادر- در مقابل چشمانش پرپر مي زند.ساعت 4 بعد از ظهر است . هوا در حال تاريك شدن و سرماي كوير در حال پيدا شدن.تا آنموقع هيچ نيرويي به كمك اين فرشته ي جان بدر از مرگ نيامده . مادر ناله هايش ضعيف تر مي شود.دخترك جيغ مي زند و بي هوش مي شود.مادر دستانش زير آوار است وگرنه او را نوازش مي كرد. دخترك گيج و منگ نيمه شب از سوز سرما و زوزه ي گرگ بيدار مي شود.اينجا آخر دنياست…

اينكه تا صبح بر او چه گذشت و چه شد ، شرحش ، از توان كلمات خارج است.صبح طفل بي هوش در درمانگاه صحرايي به هوش مي آيد.در فضاي شلوغ چادر ،با آن همه سر و صدا و برو و بيا ، صداي بلند راديو نيز به گوش مي رسد.اخبارگو پيام تسليت ولي امر مسلمين را برا و غرا قرائت مي كند…
يك زلزله ي 6 ريشتري شهري را از نقشه ي ايران زمين پاك كرد.بم .بم كرمان .شهري با يكصد هزار نفر سكنه آماج ضجه ها و دردها .
و در آن روي سكه، بانك ها و مغازه ها، اثاثيه ي مردم بي خانمان غارت مي شود.تجربه رودبار كه هست.در اين ميانه بازار دزدها ،بي دردسرتر و رذيلانه تر است.
به بم برويد و ببينيد اندك ساختمان هاي سالم مانده كدامند و از آن كه. آيا خانواده ي فرماندار محترم بم -كه خبر مرگش معلوم نيست تا الان چه قبرستاني قايم شده -نيز در خانه ي خشت و گلي مي زيسته كه يك زلزله ي 6 ريشتري و كم اهميت از لحاظ شهرسازي مدرن آنها را نيز به كام مرگ بكشاند. خيلي دلم مي خواهد برويد و ببينيد جز ساختمان هاي اداري و جز بچه مايه دارها ، كدام خانه سالم مانده و كدام طفل مادر دار…


الف)تهران ، شهر ري همدان ، مريانج

در وب نوشت ابطحي چيزكي خواندم در رابطه با روستاي مريانك در ده كيلومتري همدان (!!!) . پرس و جو كردم تا كاشي عمل آمد كه ظاهرا حضرت آقا دو سه تا اشتباه يك جا كرده اند

1- اسم اين ولايت ، مريانك نيست و مريانج است.
2-اين شهر مخلص پرور مريانج ، روستا نيست و بخش است . شاهد آنكه شوراي شهر دارد. همين حاج بابايي نماينده ي مزخرف همدان ، به يمن شام هايي كه به خلايق اين ناحيه داد و با لطف خوش خدمتي ها و عوام فريب ها بود كه توانست با راي اين ناحيه ، به عنوان نماينده همدان بالا بيايد

و حالا برگردم سراغ تيتر . در همان يك هفته اي كه دانشگاه بوعلي شلوغ بود و شب ها از ساعت ده ، صداي شعار و تير هوايي و موتور هزار ، خواب از اهالي شهرك مدرس ربوده بود ، اين جوان هاي يرقان مريانج بودند كه چماق به دست ، خيابان ها را متر مي كردند تا تماشاچيان نيمه شب را كه براي تماشاي درگيري ها در دل شب كوچه پسكوچه ها را طي مي كردند به قول خود برمانند . سابقه ي برخورد با چند تا از مريانجي ها را داشته ام . دقيقا همان نقش خر مقدس هاي شهر ري تهران را براي همدان بازي مي كنند. خيال مي كنم در كنار هر شهر بزرگي حضرات يك چنين ناحيه اي براي خود تدارك ديده اند كه به نظرم با كمي تحقيق و پرس و جو مي توان مريانج هاي شيراز و اصفهان و تبريز را هم پيدا كرد .

و آنطور كه از بزرگان بارها شنيده ام در اوايل پيروزي انقلاب اين مريانجي ها بوده اند كه هر روز با قمه و چوب دنبال زنان بي روسري مي كرده اند و شعارهاي آنچناني مي داده اند .

و البته انقلاب هم جفت خود را خوب شناخت.روستاي مريانج ديروز و شهر امروز ، حالا چيزي از امكانات يك شهرك صنعتي كم ندارد . امام جمعه ي شيطان صورت همدن- يك بار از فاصله ي نزديك ديده بودم. در ختم آشنايي بود كه وارد شد و اصل كنار من بيچاره نزول اجلال كرد .جرات هم نمي كردم بلند شوم كه مبادا به جرم بي احترامي دردسر بشود. به هر حال تريپ مردمي بودن است ديگر…و چه نكبتي كه از آن قيافه ي سياه با آن چشمان سگي وحشت كردم … و شكر خدا او هم همچون خلخالي دچار مشكلات كبد و ناتواني در كنترل ادرار شده و معلوم نيست كجاست ….-بله امام جمعه و دار و دسته ي او از قبيل حسيني و حجازي ،همان يار غار رهبر، و …تمام سرمايه گذاري ها را به نوعي به سمت آن حوالي منتقل كردند تا راضي نگهدارند آنان كه بايد براي اضطرار باقي بمانند…

عجيب آنكه جوانان اين تازه شهر، اكثرا دنبال رو همان عقايد عجيب و غريب پدري مانده اند و گويي قرار نيست سنت شكني كنند. به شخصه دوست ندارم همه را با يك چوب برانم و فرضا بگويم كه همه ي كرجي ها اينطورند و همه ي تهراني ها آنطور .ولي چه بگويم كه شاهد سخنم خود شما تا بياييد همدان و در هر خيابان و از هركس كه خواستيد در اين باره بپرسيد و مطمئن شويد…

و باز يك اما و اگر و آن اينكه جانباز طرح شده در وبلاگ ابطحي يكي از همان استثناهاست كه مي دانيم. من نيز اينچنين دست ايثار را خواهم بوسيد…

-اما سخن از دكتر حاج بابايي نماينده ي مريانجي همدان شد ! بله مريانجي و دكترا در يكي از رشته هاي علوم حوزوي. اين جانور را هم از نزديك ديده ام. جالب اينكه با امام جمعه يك روز قهر بود و فردا آشتي! بالاخره هم نفهميدم راست است يا چپ وحرف حسابش چيست. ولي چرا فهميده ام. فقط قدرتي بود.

ب) داداش حسين ! حتي به تو هم راي نمي دهم
حسين لقمانيان نماينده ي همدان در مجلس ششم ، مجددا كانديد شد. لقمانيان كه به خاطر پريدن به هاشمي شاهرودي و گفتن آن جمله ي معروف كه آقاي شاهرودي ويرانه را ويرانه تر نكرديد از يك معلم تاريخ دبيرستان ما به خبر اول خبرگزاري ها تبديل شد، انسان غريبي است.حقوق مجلس را نمي گيرد.كما اينكه ماشين را هم نگرفت.باور كردني نيست اما مستاجر است. به خاطر نگهداري از مادر پيرش ازدواج نكرد و هرگز در جلسات و بزك دوزك هاي آنچناني كه در آن نواري مي برند و چيزي افتتاح مي كنند شركت نكرد .
واقعا دوست داشتني است.ساده و بي آلايش .خاكشير مزاج و خودماني . دست هاي گرمي دارد و آن پاي مصنوعي كه دنبال خودش مي كشد حالت خاصي به او داده.اما چه كنيم كه او هم همچون بسياري از همقطارانش نمي تواند قبول كند كه همان در ماه افتاده عكس ، بيچاره مان كرده و سنگ كج را همان معمار گذاشته … قصد دارم به خودش هم بگويم كه ديگر در جمهوري اسلامي حتي به او هم راي نخواهم داد


پ) كمي درباره ي اسراييل:

سي دي راه انداز دوربين هاي mercury برنامه اي جانبي براي ويرايش عكس دارد.بعد از مدتها داشتم با اين نرم افزار (MGI PhotoSuite 4)ور مي رفتم كه داخل تنظيمات آن با چنين گزينه اي روبرو شدم

كل يهوديان دنيا تنها چند ده هزار نفر هستند ، در حالي كه يك مليارد و چند صد مليون مسلمان نام داريم كه جمعه ها روز تعطيل آنهاست و با اين اوصاف گزينه ي شنبه نيز مي توانست در ميان اين گزينه ها باشد.

و اما منصف باشيم و منصف.
سوال:اگر ما نقش غرب را داشتيم و آنان نقش ما را، آيا حاضر بوديم اندك سخاوتي به خرج دهيم و منافع آنها را در جايي كه تلاشي از آنها نبوده رعايت كنيم.آيا ويندوزهاي ساخت ما ، انگليسي را ساپورت مي كرد؟ يا اصلا حاضر بوديم نام كشورشان را در ليست كشورها بياوريم. يا اينكه همانگونه كه وحشيگري هاي نادرشاه در هند را ناديده مي گيريم ، او را قهرمان ملي مي دانيم و آرامگاهش را در چند متري آرامگاه ضامن آهو مرتفع مي كنيم ، آيا در آن زمينه ها نيز دست به استعمار مي زديم؟ گفتم منصف باشيم…

فرض كافي است و به واقعيت برگرديم.

سخن از كمي و زيادي ، برتري و خوب وبد نيست. نكته تلنگري است به دنياي اين يك مليارد و خرده اي . كه خواب آلوده اي مانند به وحشت برخاسته و به جبران تنبلي خود ، دنيايي را به فحش نشسته …
سخن با اين 60 دولت اسلامي(!) است كه با همه ي عنعنيت و فرعون بازيها در مقابل تنها دولت يهودي(!) به فحش و فحشكاري برآمده اند ودرست در پشت همين جبهه هاي اين جنگ احمقانه ، همان دولت يهودي نما توانسته در قالب بسته هاي تكنولوژي ، در ذهن من ديگر، خود را نمايان كند و فخري بفروشد.

گفتم و دوباره مي گويم ، هدف از طرح مطلب، نمكي بر زخم است تا نشان دادن مرهمي .چرا كه كار مريض به شوك كشيده و، سيلي و آب سرد …

- اينكه دول اسلامي و دولت اسراييل را هر دو متظاهر به دين ناميده ام و مي دانم ، اعتقادي است كه از دل يك عقيده ي شخصي بيرون زده و آن نيست جز آنكه معتقدم:

مسيح و عيسي و موسي، محمد و زردتشت و ابراهيم ، همه را اگر در خلوتي تنها با يكديگر رها كنيد از دوستي و عشق آنها به يكديگر به شگفت خواهيد آمد.حال چگونه است كه مدعيان پيروي از آنها، اينگونه، به تكفير هم پرداخته اند؟


ت) كشتيد ما را با اين دو كلمه: حجاب و فرانسه

مسئله اي شده در خور چس ناله كردن رژيم.خجالت هم نمي كشند.طبق معمول البته. اعتراض به اين اقدام فرانسه از زبان كشوري كه آزادي پوشش در آن با توسري مواجه است عين رذالت است. در حالي كه 70 درصد مردم فرانسه خواستار وضع چنين قانوني بوده اند و اينجا در ايران حتي صحبت از نظرسنجي در اين موارد ، در حكم محاربه با نايب بر حق امام زمان است . عوام فريبي تا كي ؟


ث) بر اساس تجربه ي شخصي!
مي دانيد حتي اسم رفراندوم مي تواند يك حزبلي را كه اداي مهرباني و بچه مثبت بودن در مي آورد ، ديوانه كند. ساده است امتحان كنيد ! البته در اين مواقع رعايت فاصله ي مجاز شرط عقل است! و صد البته كه گاهي اين فاصله ي مجاز، بيش از هزاران كيلومتر مي شود!

ج) خودكشي و بي آماري

چند روز قبل در ختم شخصي از آشنايان دور، متوجه شديم كه علت مرگ ، نه سكته بلكه خودكشي بوده. حضرت آقا با زنش دعوايش شده و بعد دو متر طناب يك چهاپايه و خلاص !
استاد دانشگاه و داراي دو مدرك دكتري . حاصل زحمات مادري كه با نان خياطي بچه ي يتيم خود را به اينجا رسانده بود .

متاسفانه هيچ آمار درستي از ميزان خودكشي نيست. دقيقا يك جور لاپوشاني از طرف مردم و حكومت.چرا كه هم از طرف خانواده ي متوفي قبح اين عمل موجب پرده پپوشي است و هم از طرف حكومت آمار بالا و افزايش يافته است كه باعث مي شود اينگونه آمار در رده ي محرمانه قرار بگيرد. هرچه هست خبر از افزايش است و آمار دقيق در دست نيست.

تمام.

اضافه :
نمي دانم آيا وبلاگ نويس بمي در وبلاگستان داشته ايم يا نه.
يا وبلاگي كه زلزله دفتر عمرش را بسته و رفته…



مردم و زنده شدم

۱۳۸۲ آذر ۳۰, یکشنبه

يكشنبه 30 آذر
و تمام شد پاييز


مملكت تعطيلي را عشق است
پنج شنبه و جمعه كه معمولا تعطيل است .شنبه هم تعطيل رسمي بود و بعد يكشنبه را استعلاجي رد كردن و چهارشنبه را هم مرخصي رد كردن . تمام و كمال يك هفته اي تعطيل و بزن بريم به سرعت برق و باد…

راست و دروغ آن گردن گوينده ، اما مي گويند در ژاپن يك ساعت قطع برق و لطمه اي كه همين يك ساعت خستگي در كردن سوت كارخانه ها به اقتصاد وارد مي كند مي تواند وزيري را به دادگاه بكشاند و در ايران 5 روز تعطيلي آنهم بعد از 4 روز كار ملتي را خوشحال مي كند ! و چه كاري !!كه كار مفيد اين 4 روز در مجموع 4 ساعت نيز نمي شود ...
باز بگوييم سياه نمايي موقوف. بابا اين سياه هست كاريش نتوان كرد…

الف) كشته مرده ي بايد بايد كردن هاي خطابه خوانهاي نماز جمعه!!
اين آقاي كاشاني در نماز جمعه قم حرفهاي جالب زد:
صدام بايد به تعداد آدمهايي كه كشته اعدام شود.صدام بايد در ميدان بغداد اعدام شود.انشاا…شارون و بوش وبلر هم اعدام خواهند شد…
-بابا ترسيدند .يكم يواش تر. چشم . حتما. شما جوش نزن خداي نكرده شيرت خشك ميشه و اونوقت حزبلي ها شيرخشكي بزرگ ميشند ..گفته باشم!!


ب) معرفي كتاب
چندي قبل در بي بي سي مطلبي در رابطه با انتشار يك كتاب فرهنگ گونه از اصطلاحات عاميانه خواندم. ديدم جا دارد به اولين كسي كه به چنين كاري دست زده اشاره اي بكنم .


و اما يكي ديگر از كتاب هايي كه بعد از انقلاب در محاق توقيف قرار گرفته ،فرهنگ لغات عاميانه اثر پدر داستان كوتاه ايران ، استاد محمد علي جمال زاده است.او اين فرهنگ را با تلاش فراوان و سعي وافر در مدتي طولاني گردآورده و هرجا اصطلاحي شنيده يا به يادش آمده فورا يادداشت كرده و كتاب را ويرايش كرده و لذا مي توان گفت حاصل عمر اوست. مدخل هايي از اين كتاب در پي مي آيد:


- -گنده دماغ: آدم متكبر و متفرعن
- -كونه كردن (…پياز): در جايي سابقه پيدا كردن
- -كك توي تنبان افتادن: كنايه از ناراحت و مضطرب شدن
- -ملاخور شدن: نفله شدن و از بين رفتن ، چه در قديم نفوذ ملايان در امور مربوط به قضا زياد بوده و طبعا ملايان بي وجدان از اين نفوذ خود استفاده مي كرده اند .اما امروزه بيشتر چيز ارزان قيمت را ملاخور مي گويند.مثلا وقتي خيار و طالبي نوبر با قيمت گران به بازار مي آيد كسانيكه استطاعت خريد آنرا ندارند مي گويند هنوز ملا خور نشده …
- -موس موس كردن: مجيز كسي را گفتن
- -لاس خشكه: همان لاس است…بي آنكه اين گفت و گو به نتيجه و اظهار عنايتي از جانب زن يا دختر منجر شود
- -لكاته : زن چاخان و حراف
- -چسان فسان: توالت زنان
- خرج اتينا كردن: مخارج غير لازم
- - كار چاق كن:گار راه انداز،كسي كه كار مردم را با گرفتن حق و حسابي انجام مي دهد
- - لن تراني:حرف مفت
- - چس پس طهارت: آدم حقير و ناقابل
- -دو بامبي:دو دستي (در سر كوبيدن)
- -سپلشك: وقايع پياپي و متوالي و مايه ي دردسر
روحاني مي سرايد:
سپلشك آيد و زن زايد و مهمان برسد
خاله از قم برسد، عمه زكاشان برسد!

- - كون كمونچه:كسي كه لنبر و كفل او بيش از حد معمول بيرون زده …در ترانه يي قديمي كه از طرف هواخان استبداد و دوستداران ناصرالدين شاه در هجو ميرزا رضاي كرماني سروده شده بود چنين آمده:
اون ميرزا رضاي كون كمونچه
زد شاه شهيد با طپونچه…


پ) اندر باب كافي نت ها :

كم كم باور مي كنم كه درصد زيادي از هك شدنهاي ايراني به خاطر بي احتياطي هايي است كه در استفاده از كامپيوترهاي همگاني رخ مي دهدو حتي در دانشگاه و ميان دانشجويان. طرف برداشته گزينه ي ضبط پسورد مسنجر را كليك كرده و بعد درآمده رفته. و يا اينكه ويندوز در حالت ضبط يوزر و پسورد قرار گرفته و به راحتي با كليك كردن در جاي خالي ها انواع يوزرها قطار مي شود. براي آنكه دستتان بيايد دنبال چه كلمه هايي سرچ شده كه نورعلي نور است .حسابي خزينه ي فضولي آدميزاد را اشباع مي كند.واي كه چه تركيباتي براي جستجو!! و بماند كه نگفتنش اولي.


ت)شب يلدا

هندوانه ي همدان ، انار ساوه،كشمش ملاير، گردوي تويسركان، آجيل مشگل گشا،سيب كهنز ، تخمه كدوي بوداده ، نقل و نبات ، شيريني كاك كرمانشاه ، باقالي پخته با سركه،خرمالوي كند و پرتقال بم …
كرسي و زغال داغ ،پدر و مادر، مادربزرگ و پدربزرگ ، و سماور و بوي تنباكو در هوا…
ديوان حافظ و چراغ زنبوري و لحاف داغ كرسي تا بناگوش بالاي سر، ديوان حافظ در دستان پدربزرگ ،تسبيح مادربزرگ، پاهاي پدر كه زير كرسي با پاهايم تصادف كرده . سكوت مادر با تخمه خوردن و خيره شدن به نامعلوم


قرار نيست اتفاق خاصي بيفتد.تحويل سالي يا نمي دانم موقعيت خاصي. طولاني ترين و پر ظلمت ترين شب سال است. دور هم جمع شده ايم تا كمر اين ظلمت طولاني را با دلخوشي ها بشكنيم.اما چرا اين سفره در سراسر اين خانه گسترده نيست؟
يادم است شب يلداي پارسال آخر شب سيگار پدربزرگ ته كشيد و بهانه ها گرفت كه مي روم بخرم …اما اهل خانه اما و اگر كنان كه هوا سرد است و يخ بندان و سعيد كه نمرده(!) و الخ…
دور ميدان اصلي شهر پيرمرد سيگار فروش ساعت يك صبح در آن سرماي سگ كش با پيتي آتش كز كرده بود.حرفي نزديم.پول درست بود . دادم دستش و سيگار را برداشتم و راهم را كشيدم آمدم. دقيق يادم است كه تنها فكر سنگين اينكه آيا در تمام مدتي كه خانه ي كلنگي پدربزرگ لم داده بودم او آنجا بود مرا مي آشفت.
و براي چه ؟ براي فروش پاكت سيگاري هزاري كه 200 تومان بيشتر برايش ندارد.دويست تومان! پول يكي دو روزنامه يا پول 40گرم گوشت گوسفند…

گمان نمي كنم در اين خلوت سرما تا صبح پنج بسته بيشتر بتوان فروخت.توي كوچه كه پيچيدم نمي دانم از ترس بود يا ناراحتي كه فرياد زدم .آنچنان كه خودم هم ترسيدم ودوان در تاريكي شب گم شدم.افسوس كه آن نعره حتي خواب يك بينوا را نشكست و كسي سر از پنجره اي به فحش بيرون نكرد.شايد بيدار شدند و حالي براي اعتراض يا همراهي نبود…شب سرد وتاريك و ظلماني و سرها در گريبان
باز ياد زمستان اخوان افتاده ام ..
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت،
سرها در گريبان است

و گر دست محبت سوي كس يازي،
به اكراه آورد دست از بغل بيرون ،
كه سرما سخت سوزان است.

زمستان است

ث)اينترنت بي سيم
چيزهايي در رابطه با اينترنت بي سيم و مزاياي آن از قبيل سرعت بالا و عدم اشغال تلفن و غير قابل كنترل بودن و غيره شنيده ام و اينطور فهميده ام كه شركتي در كيش فناوري آن را وارد كرده . منتهي توي اينترنت چيز دندان گيري در اين رابطه پيدا نكردم. كسي چيزي مي داند ؟



۱۳۸۲ آذر ۲۵, سه‌شنبه

باز رفته ام توي نخ بلاگرها!!

ليست دوستان و آشنايان هودر تشكيل شده از قريب هشتاد لينك وبلاگ با اين دومين ها :
-43 دومين اختصاصي
-29 بلاگ اسپوتي
-5پرشين بلاگي

وحالا با يكي پايين يا بالا… و هيچ خبري از بلاگ اسكايي ها . البته بلاگ اسكاي نسبتا نوپاتر است ولذا چندان محل قياس نيست.ولي سوال اينجاست آيا اين تركيب 29 به 5 اتفاقي است. و اگر نيست كه يقينا نيست دلايل كدام است ؟؟؟

در جواب اين سوال چندسطري نوشتم اما بعد نپسنديدم و پاك شدند . شايد بهتر است با ايميل از خود او پرسيد…



الف) بازي با آس پيك

خواب بودم . خواب در بعد از ظهر. نيمه ي صورتم لمس شده بود و پاهايم خام باد بود . خواب سنگيني هم عالمي دارد .لا اقل با هر صدايي زير لب غر نمي كني و حرص ديگران را در نمياوري…صداي تلوزيون را يكباره زياد كردند و بعد صدايت مي كنند

:‌صدام را گرفته اند بلند شو بيا
:اه…ول كنيد خوش مزه ها . بلند ميشم…حالا

اما نه خيلي كنه شده اند و نمي گذارند دنباله ي هپروت را طي كنم . همان خواب آلود ، دعا بر لب (!) بلند مي شوم و بعد جلوي همگي دراز مي شوم . حالا صداي اخبارگوي تلوزيون مرددم مي كند …بغض شادي گلويم را مي فشارد. عجيب حسي است. رودي از چشمه ي چشمم جاري مي شود و با سد دستانم بسته مي شود…خسته تر از آنم كه شامي بخورم همان دو سه دقيقه هوشيارم و باز پلك هايم گرم مي گيرد…

ساعت چهار صبح است. الان بيدار شده ام.از زور تشنگي …نمي دانم چرا دوباره خوابم نمي آيد !! كامپيوتر را روشن مي كنم و اين مزخرفات را دارم مي نويسم . زمان ها را هم گم كرده ام.حوصله ي اديت نوشته هم نيست.


ب )درد بي دردي علاجش آتش است

يك شب آتش در نيستاني فتاد
سوخت چون اشكي كه بر جامي فتاد

شعله تا سرگرم كار خويش شد
هر ني اي شمع مزار خويش شد

ني به آتش گفت كاين آشوب چيست؟
ورتو را زين سوختن مطلوب چيست

گفت آتش بي سبب نفروختم
دعوي بي معني ات را سوختم

زان كه مي گفتي ني ام با صد رموز
همچنان در بند خود بودي كه بود

مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است



پ) قزوين؛ چشم پاك و باريك بين

آقا ولي مشرف برده اند قزوين و حومه!! عجيب استقبالي هم شده. يك عده سريش سريش چسبيده بودند به ماشين معظم و مدام بوسه پرتاب مي كردند! مي خواستم يك كاريكاتور بگذارم ولي خوب مي دانيد كه دچار خود سانسوري ام …فقط جالبه بدانيد كه اسم و رسم امام جمعه ي قزوين ؛ آيت ا…باريك بين ؛ است!!! آخه اين هم شد فاميلي ؟!
( خود بنده هم توسط اخبار سيما از فاميلي اين حضرت آقا مطلع شدم.توي گوگل سرچ كنيد تا مطمئن شويد)

اضافات : راستي چند تا بلاگر قزويني سراغ داريد ؟


ت) نمايشگاه آي تي در همدان:

رفته بودم نمايشگاه كتاب. ديدم طبقه ي پايين نمايشگاه خبرهايي است.سرك كه كشيدم متوجه شدم نمايشگاه مانندي زده اند و آي اس پي ها آمده اند و تخفيفات براي كارت و اينترنت رايگان و هكذا…

عجيب مواردي هم به چشم مي آيد! داشتم چت مي كردم كه يك دختر و پسر حدود هجده نوزده سال آمدند ببخشيدي گفتند و من به خيال اينكه مي خواهند با دستگاه كار كنند مسنجر را بستم و بلند شدم! دختره گفت نه اگه ممكنه شما كار كنيد ما چندان سر در نمي آوريم. گفت دنبال مقاله اي به انگليسي در باره ي يونان قديم است.من هم تو گوگل سرچ كردم و دو سه تا سايت باز شد و گفتم ديسكت بدهيد تا با فلاپي ظبطش كنم.نداشتند و رفتند كه بخرند.چند لحظه بعد آمدند و سي دي خامي را روي ميز گذاشتند.داشتم شاخ در مي آوردم.به بهانه ي يك لحظه(!) دمم را گذاشتم روي كولم و د برو كه رفتي .داشتم معكوس مي زدم…

ث) ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا

در مورد محمد علي ابطحي معاون رئيس جمهور يك چيزهايي دستم آمده. اين آقا پسر همان ابطحي معروف نويسنده ي كتاب ملاقات با امام زمان است .پدر و پسر خيلي بيشتر از 180 درجه با هم اختلاف دارند، حتي به نوعي با هم در قهر به سر مي برند و اين آقا پسر اهل سونا و گيتار و تي شرت و آن پدر اهل زهد واعتكاف و نان خشك و مريد و …
حالا چگونه چنان پدري چنين پسري مي دهد الله اعلم…
صحبت از بدي و خوبي نيست. تعجب از اين همه اختلاف است.محمد ابطحي توي مصاحبه با شرق گفته بود بيشتر با لباس معمولي راحت ترم .
از حوزه و خاطرات آنموقع هم دل خوشي ندارد. يك جورهايي بزور آخوند شده و خيلي دلش مي خواهد خلع لباس مي شد.
البته پدر هم اهل مراد و مريد بوده و بالاخره وجوهات زير پتوي حاج آقا و پسر هم تغس و مايه ي دردسر .ناچار پدر كلي با براي آقازاده خرج كرده و دوربين و ماشين و …


البته من به خاطر اينكه رك و پوست كنده مي گويد آنچه ديگر عمامه به سرها نمي گويند به او تبريك مي گويم. از اينكه سجاده آب نمي كشد و با افتخار صحبت از زندگي خوب ميكند
شرق از ايشان در مورد عاشق شدن پرسيده
…صراحتا مي گويد كه ازدواجش سنتي بوده است .اما در برابر پرسش ما به آرامي سري تكان مي دهد . بله!


ج) خبر خوش !

امتحانات نزديك شده و احتمالا كمتر خواهم نوشت.

۱۳۸۲ آذر ۲۳, یکشنبه

خاتمي و هيات عريض و طويل همراه در ژنو چه غلطي مي كند؟؟

حسين درخشان عجيب جوي شده و شلوغ مي كند . طفلكي در اين چند روزه كلي جلز و ولز كرده . بي هيچ سياه نمايي و سياه انديشي بايد بگويم كه چشمم آب نمي خورد فشار رسانه اي بر ايران نتيجه ي ملموسي داشته باشد .به سه دليل:

1- آي اس پي ها به صورت نامعين و متغير اقدام به فيلتر سايت ها كرده اند كه اين كار به نوعي موجب ميشود حرف هاي متناقضي از فيلتر شدن مطرح شود كه به بي اعتبار نشان دادن شكايت ها كمك مي كند ، مثلا از سه كارتي كه خود من استفاده كرده ام دو تا كش گوگل را بسته اند ولي گويا را نبسته اند وآن يكي گويا را بسته ولي كش گوگل را هنوز نبسته يا شايد اصلا قرار نيست ببندد

2-جمهوري اسلامي از اين انتقادها زياد پشت گوش انداخته، تعهدي عملي نيز بر وعده كردن به حرف ها نيست. شوراي انقلاب فرهنگي نيز كه مزيد بر علت است و محلي است براي مفر دولتيان و انداختن تقصير بر گرده ي شورا كه آنهم حاصل خون شهداست!(بيچاره شهدا )

3- دنيا و ارباب آن از بدبختي ها و گرفتاري هاي خيلي بيشتري برخوردارند تا اينكه غم و همي در رابطه با چنين موضوعاتي داشته باشند، در پيش روشنفكران عالم جمهوري اسلامي خود را و ذات واقعي خود را نشان داده و سياستمداران عالم نيز خوب در جريان اين حوادث هستند . منتهي آنچه كه رفتار كشورها را شكل مي دهد منافع ملي آنهاست و نه دلسوزي به حال ملت هاي ديگر، كه اگر اينطور بود همين در زندان بودن باطبي و مطلبي و گنجي براي تحريم ايران كافي است اما مي بينم دنيا آنجايي واكنش نشان مي دهد كه منافع و امنيت خودش در خطر باشد- همچون پرونده ي هسته اي ايران- و اينكه گاهي اين دو منافع اختلاط مي كنند اتفاق است و…
معتقدم با هر كشف جديدي كه در ميدان نفتي پارس جنوبي مي شود ، نيش كرملين نشينان بازتر مي شود .آگاهي و رهانيدن خلايق از فقر اطلاعاتي سبز ترين راه رهايي از دايره ي اتحاد فقر شكمي ، مغزي و فرهنگي است

توضيح : شايد كمي يكجانبه نگري به نظر برسد اگر بگويم فكر مي كنم : تنها دليل استواري ربع قرني جمهوري اسلامي ، وجود انحصاري صدا و سيماست.حاضرم قسم بخورم كه اگر يك شبكه ي تلوزيوني سراسري كه براي دريافت آن نيازي به تجهيزات ماهواره اي نباشد تنها يك ماه تمام اخبار ايران را راست و صحيح پوشش دهد در كاخ جماران احدالناسي يافت نخواهد شد. حالا كه افغانستان در گوش شرقي وعراق در گوش غربي به دست غول اطلاعاتي دنيا افتاده ، به راحتي مي توان اين تلوزيون را راه انداخت. اما بايد دانست كه مردم ما –حداقل فعلا- نيازي به فيلم و شو و آواز ندارند كه در هر پستو خانه اي به وفور يافت مي شود. آنچه مي خواهند شبكه اي فرهنگي و اصيل بر پايه ي -اشتراك اعتقادات عمومي –است كه بي هيچ تند روي و كند روي تنها حقيقت را بگويد.
تمام.


الف) اين خانم عبادي حديثي پيدا كرده، موافقين، مخالفين. طبق معمول دو دسته ( كيهان ولايتي و كيهان لندن ) مخالف ايشانند و عده اي موافق كشته مرده ( يك عده از فمنيست هاي دو آتشه) و جماعت رو به افزايشي نيز منتقد كه نوك تيز همه ي انتقادات به نوعي به خوي مداراي ايشان اشاره دارد . او با جايگاهي كه پيدا كرد و مصونيتي كه دارد خيلي بهتر مي توانست خواسته هاي مردم از قبيل آزادي زنداني سياسي ،تغيير قانون اساسي ، رفراندوم ، عدم حمايت ايرانيان از گروههاي تروريستي كه نام اسلامي دارند و غيره را ادا كند. اما ايشان ترجيح داد به سازمان ملل بتازد و تيري بزند در تاريكي…

ب) وبلاگ نويسي از كافي نت هم حالي دارد، وبلاگ ها را ذخيره مي كنم و خانه مي خوانم . بماند كه گاهي دلم پرپر مي زند كه اي كاش آنلاين بودم و اين لينكي كه معرفي شده را بروم …

پ) كي بود ؟ كي بود؟ من نبودم!
خبر اخطار با كارتهاي زرد و قرمز به مشتريان رستوران ها به دستوراداره ي اماكن را شنيده بوديد ؟ روزنامه شرق (منبع اوليه خبر مذكور) با انتشار تكذيبيه ي اداره ي اماكن، اينكه اين كار به دستور اين اداره ي پاچه گير بوده را تكذيب كرد جالب آنكه اماكني هاي ايراد گير گفته اند اين كار سليقه اي بوده و شهروندان مي توانند از آن رستوران ها شكايت كنند…واي كه چقدر من باور كردم كه كسي ممكن است مشتري خودش را بپراند…عجيب مشابه آن موضوع دفن شهدا در ميادين تهران شد!!

ت) آبروريزي براي مافياي فوتبال ايران:

مهدي مهدوي كيا ، در حالي به عنوان بهترين بازيكن آسيا شناخته شد كه همين شخص توسط عالي رتبه ترين مسئولان ورزشي ايران به كم فروشي در بازي كردن براي تيم ملي متهم شده بود…آنچه كه مهدوي كيا را با اين تهمت روبرو كرده بود گزارش هاي حراست تربيت بدني از نحوه ي زندگي او در آلمان بود!!

ث) گروگان گيري جهانگردان، دردسر جديد:
واقعا آبروريزي است. حالا اين جهانگردها رفته بودند سيستان چه كار كنند؟ همين مورد اگر كشدار شود خاطره ي منفي و زشتي از ايران براي سي چهل سال باقي مي گذارد كه صدمه ي وحشتناكي به صنعت بي رمق گردشگري ايران خواهد زد.

ج) روابطمان با مصر خائن هم بهبود يافت.ببخشيد! ديگر چه مانده از آن همه شعار و طمطراق انقلابي ؟؟


) چرا مردان گوش نمي دهند و زنان نمي توانند نقشه بخوانند


اين اسم كتاب جديدي است كه دست گرفته ام. فوق العاده است.چاپ اول نشر پيكان .اگر از ادا ادوار جنس مخالفتان خسته شده ايد حتما بخوانيد.كاملا علمي و تحقيق شده نوشته شده و كار يك زن و شوهر آلماني است
اين هم تيتر انگليسي كتاب:
how were different and what to do about it.

قسمت هايي از كتاب:
زنان چشم چران!

تقريبا تمام مردان گاهي متهم به چشم چراني جنس مخالف مي شوند .اما زنان كمتر در مظان اين اتهام قرار مي گيرند.به نظر محققان روابط جنسي، زنان به همان اندازه و يا حتي بيشتر از مردان به هيكل و بدن جنس مخالف خود نگاه مي كنند اما به علت برخورداري از دامنه ي ديد وسيع كمتر غافلگير مي شوند.

چرا زنان زياد حرف مي زنند!

…زنان مي توانند هم زمان حرف بزنند و گوش دهند.لذا آنها مردها را متهم مي كنند كه قادر به انجام هيچ يك از اين دو كار نيستند.
…اگر زني زياد با شما حرف مي زند ، يعني اينكه شما را دوست دارد.

…اگر زنان در مسند وضع قوانين رانندگي بنشينند، پاركهاي دنده عقب و دوبله ممنوع خواهد شد!
مردها از پرسيدن آدرس به خصوص در حضور زنها گريزانند.چرا موسي 40 سال در صحرا سرگردان بود؟ چون نمي خواست نشاني را بپرسد.

…مردان از اينكه مورد انتقاد قرار بگيرند گريزانند.براي همين آنها دوست دارند با دوشيزگان ازدواج كنند.
…رز گل عشق است.پس از سه روز گلبرگهايش مي ريزد و تنها چيزي كه باقي مي ماند شاخه ي زشت و لخت است.
…مرد بودن بي نظير است چون اگر مرد باشيد مي توانيد بدون لباس در ساحل تونس راه برويد و كسي سنگسارتان نكند
000زن بودن بي نظير است چرا كه اگر در يكي از معابر عمومي به گوش مردي سيلي بزنيد، همه حق را به شما خواهند داد.
…مرد بودن خوب است چون مي توانيد بدون دستپاچه شدن خيار و موز بخوريد!!!
…كاملا بديهي است كه زنان با هوش تر از مردان هستند.در اين باره فكر كنيد.بهترين دوست يك دختر جواهرات است.حالا، بهترين دوست يك مرد كيست؟ يك سگ !! (( جوان ريورز))


شد يك روده درازي واقعي :)
- تا يادم نرفته مطلبي در جواب فضول خان و در مورد نوشته ي مارتيك يا كتاب به پست قبلي اضافه كردم


۱۳۸۲ آذر ۲۱, جمعه

كافي نت هاي لعنتي



به پير، به پيغمبر، بابا كش گوگل را فيلتر كرده اند، صبحانه را فيلتر كرده اند، نمي دانم هر سوراخ سنبه اي كه سر مي زنيم بسته اند.صد رحمت به كره ي شمالي. هي نشستيم و گفتيم عرب سوسمار خور، حالا همين عرب ها شهر اينترنتي دارندو ما اينجا با اين ديال آپ هايي كه همش دولتي شده و توي هر شلوغي كه ميشه قطع ميشه داريم سر ميكنيم …
اداره ي مقدس اماكن دستور داده به همه ي كافي نت ها كه مانيتور ها بايد پشت به ديوار باشد، هر بني بشري كه رد مي شود سركي تو مانيتور آدم ميكشد . نمي دانم چه بلايي سر ويندوزها آورده اند كه هيستوري آن را نمي توانم پاك كنم .تا بلند مي شوي مسئول سايت مي آيد و جاهايي را كه رفته ام چك مي كند و بعد هيستوري را پاك مي كند تا گراد نفر بعدي را بگيرد .اي بي شرفا …

طرف به طعنه حاليم كرد كه فهميده من دارم توي اينجا مي نويسم. گور پدر باباش.
مخابرات تلفن هايي كه قبض آنها از حد متعارف بيشتر مي شود بررسي مي كند و اگر موردي (!) باشد پرونده ميشود و مي رود وزارت اطلاعات. بعد پيگيري و پرونده براي روز مبادا. كه مثلا افشا گري كنند.
بهتر است در اينجا را ببندم و در خود اين سعيد ديگر را بكشم و اگر عشق نوشتن بودم بيايم در مورد اينكه امروز كجا رفتم و چي گفتم و چند بار توالت رفتم و دختر همسايه و نمي دانم هزار چرت و پرت ديگر بنويسم. آنوقت مطمئنا كاري با آدم ندارند…

خسته شدم.از 16 آذر و 18 تير و نمي دانم چندم خرداد هم چاره اي ساخته نيست.پروتكل را هم امضا كرده اند و حالا حالا ماندگارند.

اعصاب ندارم، اهل شعار نيستم ولي ديگه كم آوردم..

خامنه اي الاغه
يه دستشم چلاغه !

اضافه: خيالتان راحت، من پوست كلفت تر از اين حرفها هستم و تا برق در رم ماست نوشتن عادت ماست(!)

همينجوري:
يك عكس خانوادگي :

- باز هم اضافه:
چاچول بازها تا دیدن تو این گیر و داری ضایعه است کش گوگل رو باز کردن .





-تكمله اي بر نوشته ي : مارتيك يا كتاب


هميشه سعي كرده ام از زنجيره اي نوشتن پرهيز كنم، چرا كه به شخصه برايم مطلوب نيست كه حرف و حديث هايي كه يك نوشته به دنبال دارد خمير مايه ي متن نوشته ي بعدي شود و به همين ترتيب يك نوشته خوراك چندين نوشته شود و …
اما اين بار قبول دارم كه مطلب –ماتيك يا كتاب- شتابزده و منقطع بود. به خصوص كه فضول خاني كه آدرس و وب مشخصي هم ندارد و چند وقتي است بنده ي حقير را مفتخر كرده و نوشته هايم را دنبال مي كند، گفته بود:

راستي نفهميدم چرا از ماتيك يك باره ياد سكس و بقيه ي قضايا افتادي؟ببين من و تو كه همديگر را نمي شناسيم ولي تو را به خوبي قسم ، آيا به كساني كه به آرايش نگاه مي كنند به چشم آدم گناه كار يا بدكاره نگاه مي كني؟
حد اقلش اين كه آنها را عوام كالانعام ميدوني ؟ من يك موي همه ي دخترهاي پودر ومارتيك زده ي تهروني را به تمام فرصت طلب هاي دفتر تحكيم وحدت نميدم


عزيزي كه حتي از جنسيتت خبر ندارم،با تمام آنچه نوشته اي موافقم ، از دفتر تحكيم و هرچه حزب و گروه كه چرخشهاي يك شبه در آن عاقلان را به خنده انداخته نيز چندان دل خوشي ندارم … پس بگذار بگويم كه غرضم چه بود:

درست ، چه آن دختر خانمي كه آرايش مي كند و چه مني كه به او مي نگرم هر دو به غريزه و طبيعت خود عمل كرده ايم . ولي سوال اينجاست كه شرايط زمان و مكان چه مي شود؟؟؟

در آن مختصر به زاويه ي نا متعادلي از اين خانه ي كج بنياد اشاره شده ، به اينكه از تمام تمدن بشري تنها اين گوشه اش به خوبي نصيب ما شده و چه وقتي؟! درست زماني كه جامعه ي ما به انقلاب صنعتي و انفجار تكنيكي نياز دارد و چه مخدري به از دل خوش شدن به اين آزادي نيم بند ؟
و اصلا اي كاش بودي و مي ديدي تعجب دخترعموي مرا كه وقتي بهار پارسال بعد از 17 سال غربت نشيني ا پا به ايران گذاشته بود ، هر كسي را ديد گفت: دختران ايراني طوري آرايش مي كنند كه گويي عقده دارند…برايش قابل قبول نبود كه يك دختر ايراني كه از صحبت كردن با يك مرد غريبه در جلوي پدرش اكراه دارد ، اينطور به قول خودش شبيه مانكن هاي تايلندي شده ..و اين حرف را كسي مي زند كه به علت موقعيت شغلي اش پنج قاره ي جهان را زير پا گذاشته و …


به همه ي دخترهاي اين مملكت از روبنده پوش گرفته تا شلواركي به اندازه ي روشني هر كدام احترام قائلم،.مضاف بر اينكه آنها قرباني يك مردسالاري پوسيده نيز هستند… اما و ولي به خود حق مي دهم انتقاد خود را از دختر همكلاسي ام رو كنم . كه مي دانم براي يك كلاس 2 ساعته چه بلاها سر خود نمي آورد كه بوي كشكولي از كرم ها و ادكلن ها و پودرهايش در كلاس حتي استاد را گيج مي كند…
كه چه ؟ و براي چه؟
مي دانم و حتي بيشتر از سن و نيازم از زنان ويژگي هاشان خوانده ام ، اما سخن از جا و مكان است. صحبت از شرايط و زمان است. اينكه آرزو داريم همه ي زنان و دختران اين مملكت از قالب هاي مشخص شده و بي معني خارج شوند و آزاد و آزاده باشند ، درست.
ولي اينكه در جامعه ي آش مسلكي ما كه فقر و اختلافات طبقاتي ، امكان ازدواج راحت و بي دغدغه را از بين برده ، بخواهيم و انتظار داشته باشيم به يك خانم تابلو ، حتي در ذهن خلايق توهيني نشود خود يك استبداد است.

با همه ي اين حرف ها من به آن دختري كه با وجود آزادي تام و كمال ، آرايش متعادلي مي كند به اندازه اي احترام قائلم وصف نشدني. اما به حال آن دختر خانمي كه ديده ام پشت چنار درخت جلوي خانه ي همسايه هر صبح و ظهر آرايشش را پاك مي كند و دوباره مي كشد افسوس مي خورم كه چگونه دچار تناقضي در اين جامعه شده كه با دست پس مي زنندش و او با پا به جلو مي كشد

آرزو دارم كه روزي بتوان
عاشقانه
در اين سقف كبود
لب به لب برد و كلاغي نكند قار،
كه من
خسته از انكارم
جاي شلاق به پشتم مانده
به چه جرم؟
دو سه جامي مي افسونگرو بعد
آبرويم بردند…

گفتش به گوش صبح حافظ شيرين كلام كو:

زاهدان كاين جلوه در محراب و منبر مي كنند
چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند


شعر از ساحل



۱۳۸۲ آذر ۱۸, سه‌شنبه

دم غنيمت دان كه دنيا يك دم است....

آيين زندگي نام كتابي است كه اين روزها مي خوانم-همان اثر نويسنده ي شهير ديل كارنگي -: امروز همان زندگي است و فردا و ديروز ، آينده و گذشته جز خيال كه گاهي با آن خود را آزار مي دهيم نيست.همه ي عمر به دنبال فرداي خيالي و آرماني ؛ تا امروز عمر را به فنا دهيم


- وقتي در سامرا نيروهاي آمريكايي با كارواني از افراد مسلح درگير شدند و چند نفر از اين افراد كشته شدند، سيماي لاريجاني در عزاي برادران بعثي خود نوار مشكي بر گوشه ي صفحه ي مقدس سيما خانم انداخت ولي وقتي در سراوان سيستان آن كشتار رخ داد همين سيماي عفيفه(!) خبري حتي جانبدارانه نيز پخش نكرد

لابد خون برادران بعثي از معلوم الحال هاي بلوچ رنگين تر است!!



- باز هم انتخابات؛

پر واضح آنكه هدف ما، رسيدن به ايراني دموكرات است .تحريم انتخابات مجلس نيز يك تاكتيك براي رسيدن به آن استراتژي است.لذا اگر احساس كنيم رسيدن به آن هدف با تحريم انتخابات ميسر نيست بي هيچ دگم انديشي و خشك مغزي حتي در آخرين لحظات ميتوانيم تغيير موضع دهيم...ولي فعلا به نظر ميرسد كه تحريم انتخابات با توجه به همه ي مسخره بازي ها كه براي جلب آراي مردم شروع شده بهترين گزينه است

-اعصاب خرد كن است وقتي كه مي بيني عده اي آنقدر نسبت به ايران و اخبارو تحولاتش بي تفاوت هستند و مدام آماده ي بالا آوردن از شنيدن كلمه ي سياست هستند .
مگر سياست نجس است؟! چرا تجربه ي كشور ما باعث شده تا احساس كنيم سياست جز دروغ نيست . مگر همين سياست، دولت و حكومت نيست كه ژاپن را مادر الكترونيك دنيا مي كند و در كنار آن رفاه و زيبايي و طعم زندگي و مجالي براي زندگي مي آفريند.تا به كي مي خواهيم با شنيدن كلمه ي سياست ياد انگليس بيفتيم ؟!

تا به كي ناله كنيم از اوضاع و عمل را كناري بگذاريم.سياست آجيل شب نشيني هاي ما شده در حالي كه كوچكترين عملي بالاتر از حرف در كار نيست
تا به كي منتظر منجي هستيم تا به تلافي تنبلي تاريخي ما بيايد و فداكارانه و بي هيچ دليل همه ي امور را سامان دهد ؟

مارتيك يا كتاب؟-

آمار واردات لوازم آرايشي در كشور 70 مليوني ما از مصرف همين مواد در كشور 120 مليوني ژاپن پيشي ميگرد در حالي كه آمار سرانه ي مطالعه در همين كشور كافر مسلك(!) دهها برابر ايران گه و بل بل (همان گل و بلبل ديروز) ماست
.
همين وبلاگ رفراندوم روزي چند ويزيتور از گوگل به دنبال كلمات سكس و عكس و ...بازديد كننده دارد در حالي كه به زحمت روزي يك نفر به دنبال كلمه رفراندوم وارد آن مي شود آنهم وقتي كه اين وبلاگ اولين جواب در سرچ براي رفراندوم است و نمي دانم چند صدمين گزينه ي يافت شده در سرچ براي كلمه ي سكس خانوادگي!!
- خنده ام ميگرد وقتي تصور مي كنم حالت آن بنده ي خدايي را كه راه گم مي كند و به خيال يك سايت آنچناني به اين سراي حرف و حديث مي آيد و لابد فحشي نثارم ميكند!

و چه توان كرد براي تعديل جو اين جامعه؟؟؟
اضافه:
يادم رفت روز دانشجو را تسليت بگم:)

۱۳۸۲ آذر ۱۵, شنبه

واكسن يا شايعه ؟

تبليغات شديدي براي زدن واكسني نسبتا عمومي (5 تا 25 ساله) كه مي گويند واكسن سرخك و سرخچه است شروع شده
و طبق معمول بازار شايعات داغ!

كسي مي داند چه خبر است؟ عده اي كه كم نيستند مي گويند اين واكسنها دليل ديگري دارد و مواد ديگري .

.
نكند مي خواهند كافور تزريق كنند؟!
نمي دانم پوست مبارك را عريان كنم يا نه :)
فعلا


اضافه:بعد از نوشتن اين مطلب در صبحانه هم چيزي درباره آن نوشتم كه برخي خواننده ها شرمنده كردند!!
اديتور صبحانه نيز دچار اين سوء برداشت شده و متن اصلي را برداشته و متن اصلي را بين نظرها آورده و به جاي آن مطلبي را از قول من گذاشته !

لذا مجددا بر لفظ شايعه تاكيد مي كنم

۱۳۸۲ آذر ۱۴, جمعه

آنكس كه بداند و بداند كه بداند
اسب طرب خويش به گردون بجهاند

آنكس كه نداند و بداند كه نداند
لنگان خرك خويش به منزل برساند

آنكس كه نداند و نداند كه نداند
در جهل مركب ابدالدهر بماند

وبلاگ نويسي در كافي نت

الف) روضه ي ديگر:
لخت شويد سينه بزنيم!!

دنياي غريبي است.شك نكنيد . براي دهها سال برنامه ريزي ميكني و بعد مي بيني كه يك پاي كار يك شبه لنگ شده ،كي؟ كجا؟ چرا؟ نمي دانم اما به نظر ميرسد تا مدتها مشتري كافي نت ها باشم و معلومي نيست اين اوضاع چند وقت طول بكشد.شايد هم يك توفيق اجباري است تا بيشتر به كتاب و درس هاي خاك خورده و واحدهاي زمين مانده ام برسم. دلم مي خواست روضه اي مي خواندم كه بله در اين شش ماه كه يك خط تلفن بود و يك اكانت مردني و يك آدم بي رگ كه از شنيدن غرغرهاي اهل خانه ككش نمي گزيد (؟)…كه بيچاره ها از اعتكاف شش ماهه ي من كلافه شده بودند و از قبض هاي تلفن.ولي حالم از هرچه روضه است ميگيرد و قربان آن اشك هاي پاي مانيتورتان بروم كه مطمئنم تو اين شش ماه بالاخره نفهميديد من سياسي نويسم يا طنز نويس ، جامعه شناسم يا شناسنامه ي جامعه…بگذاريم و بگذريم...
هستم، شما هم باشيد(!) هرچند در كافي نت از گردن كشي خلايق در مانيتور نمي توان جلوگيري كرد و خدا عالم است چه ادوارها بيايم تا آن كامپيوتر ته سالن را كه امنيت دارد بگيرم…
در خانه خواهم نوشت و با ديسكت جابه جايش خواهم كرد، به هر حال اين هم خود سبكي است يا حتي ركوردي.
ولي باز مي نويسم و مي خوانم. وبلاگ و وبلاگها را …به هر مشقتي .مهم نيست.
و چه من ياد مرگ افتاده ام كه بايد يكدفعه بگذاري و بروي و درست با همان احساس كه حالا چه طور مي شود؟ وام بانك را سر ماه خواهند داد؟ خانه را خواهند فروخت؟ فرش ها را از قاليشويي تحويل خواهند گرفت؟ آري كارها بر زمين مانده و ميت بر زمين…(اينهم روضه !) و حالا مگر مرده اي؟ مي بينيد چه به اين خانه ي مجازي با همسايه هاي دوست داشتني اش عادت كرده ام؟ درست شش ماه قبل بود كه توسط دوستي با اولين وبلاگ آشنا شدم ..حدس بزنيد نامش چه بود.نام وبلاگ را مي گويم .…چي؟ نه اشتب..چي ؟ نه اين هم اشتباه بود..نه اصلا خودم مي گويم :توت فرنگي( بابا اون طرف ناباب بود شما چرا فحش مي دي؟!)

و در اين 178 روز من سعيد تنها بودم و دگرگون شدم . انسان ديگري شدم . واين ديگري را دنيايي ديگر ساخت .دنيايي كه در آن نوشته هايم را لازم نبود آتش بزنم .فضايي كه كاغذي نبود تا در كمد محبوسشان كنم و در يك اسباب كشي بشود كاغذ پيچ وسايل شكستني …خوشحالم و همين رضايت باعث ادامه ي راه با دشواري ها است .
اما چرا رفراندوم.اسم وبلاگ را مي گويم.

راهي فراسوي روزنوشت هاي انسان ديگري وراي ماسبق : رفراندوم .

و چه حسن تصادفي كه در همان خرداد ماه خونين امسال فرياد مي زديم:
نه آمريكا نه آخوند
فقط و فقط رفراندوم

و من هم مثل همه ي جوانان . مي دانم دلزدگي آنها از سياست محض را .اينست كه وقت و بي وقت مزه ريخته ام و نمي دانم درست يا غلط ولي من اين سبك را گزيده ام و اگر عمري بود فواران ذهن آشوبم را، بر مجراي همين قالب پياده خواهم كرد.
والسلام.

مجلس تمام شد .
چراغها را روشن كنيد..نه نه آقا صبر كنيد .روشن نكنيد ….اين آقا شورتشو پيدا نكرده!!

ب)سه داستان واقعي:
18+ بخواند!

- راديوي همدان در آن سالها كه حقير به مدرسه مي رفتم صبحها برنامه اي داشت پر مخاطب كه تركيبي بود از موسيقي و تلفن هاي مخاطبان كه بيشتر درد دل بود يا شعر و يا تقاضاي آسفالت و… دقيقا به خاطر دارم كه يك روز پاي سفره ي صبحانه بودم كه صداي خانمي را با لهجه ي غليظ همداني پخش كرد كه تا مدتها ورد زبان مردم شد…
: آقا تو دانه خدا به اي آقايان بگين وقتي ميان خانه ، يه چيز كوچيكيه گنده نكنن بفتن جان ما خانما
تو دانه خدا: شما را به خدا
بگين : بگيد
چيز = در اينجا : مسئله-- (شما با كاربردهاي ديگرش كاري نداشته باشيد)


-استاد دانشگاهي روزي در سر كلاس قمپز در كرده كه بنده در خانه ديكشنري گويا دارم( منظور خانمش بوده كه همه مي دانسته اند استاد زبان است). دانشجويي گفته بود اگر مي شود شبي ديكشنري را به ما قرض دهيد
استاد در جواب گفته بود:
البته ايرادي ندارد اما اين ديكشنري يك الفيه (×) دارد كه آنهم همراهش است
×چوب خط بين كتاب براي گم نشدن صفحه

اين هم خانوادگي :
18-(!)

-در جلسه اي به يكي از شعراي معاصر تكليف كردند شعري بخواند.شاعر به رسم معمول شعرا، تاملي كرد و گفت:
نمي دانم چه بخوانم كه تا به حال نخوانده باشم
شيخ الملك اورنگ كه در آن جلسه حاضر بود گفت:
نمازت را بخوان

پ) وظيفه ي روشنفكران جامعه :

روشنگري هاي فضول خاني كه نمي دانم كيست و هر دم با ايميلي كامنت مي گذارد براي بنده ي دگر شده اي كه تصميم به تغيير خود گرفته ام اينگونه مينمايد كه وجهي از باور و اعتقادات حال حاضر خود را بيان كنم…

چو بيني كه نابينا و چاه است
…بله ديگر مابقي كه گفتن ندارد. حالا يا گناه است يا هرچه كه بتوان گفت.
ادعاي بينا بودن در كار نيست، همين كه احساسش هست بنظرم كافي است تا بگويم و بپرسم:

آيا آنچه جامعه مي پسندد را روشنفكر بايد بي چون و چرا بپذيرد؟
و آيا تلاش در جهت تغيير كاري عبث است؟

گمان نمي كنم. و بايد بدون قهر كردن با مردم و نهي و طرد آنها به اين رسالت عمل كرد.از ديد من يكي از سوزناك ترين زخم هاي اين مملكت متعلق به شكاف مردم با روشنفكران است كه ملهم نماي آخوند نام سالهاست نمكي شده بر آن.



ت)با ذكر مصيبتي كه رفت !لينكداني منتفي است.مضاف بر اينكه بنظرم سرويس بلاگ لينكر به علت حجم تبليغات زيادش جذاب نيست . با تشكر دوباره از نرگس خانم و نويسنده ي وبلاگ عصر جديد و محمد آقا

اضافه:
وبگردي:
گاهي اوقات آدم حوصله ي وبگردي ندارد و دوستان لطف مي كنند و ما را مي گردانند! اين هم وبلاگ تازه تاسيس پرشين لرن

اوچيك همگي

ممنون از لطف همگي..خيلي بهترم حالا كه فاجعه رخ داده احساس مي كنم كه ترسم ريخته:)



اضافه:
متشکر از فضول خان که این مطالب رو اضافه کردند:
an ostaade daaneshgaah doctor sooratgar bood ke ke khanoomash khaareji bood na ostaade zabaan. in ghazieh ham vagheeyat daarad va joke nist

۱۳۸۲ آذر ۱۲, چهارشنبه

چرا تحريم انتخابات؟

وقتي صحبت از تحريم انتخابات مي شود بعضي عزيزان در رد اين استراتژي اينگونه استدلال ميكنند كه :
-شوراي شهر را ببينيد.مي خواهيد اينگونه بشود..
بنده معتقد به انقلاب نيستم كه همان يكباري كه كرديم براي هفت پشت ايران و اقتصادش بس، با آن شلم شوربايش و بگير و ببندش كه جز فرار سرمايه ها و نا امن شدن كشور براي سرمايه گذاري و جولان دادن به يك مشت عقده اي براي عقده گشايي ثمره اي ندارد…

ونه مردم توان انقلاب دارند نه فرهنگش كه ايثار و همدلي گروهي است پديدار شده .نه رهبري وجود دارد و نه انسجام.

از طرفي ما خواستار آزادي با تانك نيز نيستيم چرا كه همين موزه هاي نيمه غارت شده را احتياج داريم و اصلا چه فرقي بيمن انقلاب با جنگ هست وقتي هر دو به هرج و مرج هاي چندماهه مي انجامد.
روشن آنكه تحريم كسترده ي انتخابات آينده ، موجب مي شود تا تماميت مجلس و دولت به دست تندروهاي مصباحي صفت بيفتد و اين مقدمه ي خلاصي است چرا كه مرگ يكبار و شيونم يكبار. …

رژيمي آن قدر به راي مردم محتاج كه بالاترين مقام مملكتش از هشت ماه قبل ، در هر سخنراني اشاره اي به آن دارد. اين درخت تنومند كه ريشه اي پوسيده دارد تنها در نظر ظاهربينان قوي است ولي عاقلان دانند كه كرم فساد چگونه ريشه را خورده و ملايم نسيمي تنه را به لرزه خواهد انداخت … نظام ديكتاتورمنش روحانيون به راحتي با مبارزه ي منفي مردم وادار به عقب نشيني و امتياز دهي مي شود.چنان كه در قضيه ي بحران هسته اي ديديم كه چه راحت شعارها و ارزش ها و مبارزه با استكبار جهاني! را رها كردند و با تشكر فراوان پروتكل را امضا كردند…دليل اين امر جز پوسيدگي و وادادگي چيست؟

انتخابات نزديك است و بازار شعار پر رونق…دوباره قهرمان سازي ها ، دوباره دعواهاي ظاهري.
آيا ربع قرن كافي نبود؟؟؟


۱۳۸۲ آذر ۱۰, دوشنبه

جنگ زرگري

مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
يادم از كشته ي خويش آمد و هنگام درو


جنگ زرگري :

قايم موشك در مجلس: اسفندماه نزديك مي شود و نماينده ها ياد كشته ي خويش افتاده اند . اين است كه جنگ زرگري ها شروع خواهد شد و سازمان سر و صداي لاريجاني هم كه نماينده هاي مجلس را به تخ...چپش هم حساب نمي كرد ، دارد شلوغش مي كند. اهميت راي مردم تو اين دوره براي حفظ نظام آخونديسمي به حدي زياد است كه به نظر ميرسد رضا پهلوي و مسعود رجوي و ليلا فروهر هم تاييد صلاحيت شوند تا مردم هر طور شده راي را بدهند

هفته اي كه گذشت:

الف)خلخالي تركيد!

خلخالي مهمترين كلمه ي اخبار اين هفته بود، كسي كه براي باطل كردن يك شناسنامه تنها 4 دقيقه وقت ميخواست...كسي كه در مرگش نيز حرفها ميتواند باشد چرا كه اين اواخر بودار ميناليد ؛ كه بعله همه ي آن اعدام ها دستور خميني بود .و به همين خاطر ممنوع المصاحبه شده بود...

خلخالي در روستاها وارد ميشد و اهالي را جمع ميكرد ،البته قبلا توسط عده اي از اهالي ليست سياهي تهيه كرده بود. سپس اسمها را ميخواند و دادگاه شروع ميشد . چطور؟ با دموكراسي!

تنها كافي بود چهار نفر شهادت بدهند كه طرف مخدر فروش است ، با ساواك همكاري داشته ، آقا را فحش داده يا حتي ترياك ميكشد.فرقي نميكرد.دستور يكي بود.اعدام

و چه تمناها و زاري ها ميكردند زن و بچه ها و چند لحظه بعد گورستان ده بودند ،گاهي اوقات قبل از اجراي حكم ، بخت برگشته ها بايد قبر خود را نيز مي كنند و بعد بالاي قبر و شليك و تكبير جمعيت به هوا ميرفت...

، يك ديوانه، يك رواني ، يك عقده اي يا شايد ادمه اي...معلوم نشد خلخالي كه بود و چه بود .او هزاران بار كلمه ي اعدام را به نام خداي قاسم جبار فرياد زده بود .گناه كار و بي گناه كشت.منطق او همچون شاهرودي رييس قوه ي قضاييه بود كه حالا دو نفر هم بي گناه كشته شوند ! به نفع انقلاب است

يكي از نزديكترين اقوام كه در جريان جنگ جانباز شده ، در آن سالها سرباز بودو محافظ شخصي يكي از قضات شريف!!آتش ميگيرد وقتي از سرنوشت آن جواني ميگويد كه به خاطر قاچاق 2 كيلو ترياك اعدام شد در حالي كه التماس ميكرد .وزن و بچه ي دوساله اش پشت در دادگاه منتظر كه شوهر يا بابا بيرون بيايد و بي خبر از آنكه او از در ديگر به حياط برده شده و شليك و خون روي برف ...

و چه مرگ غريبي كرد خلخالي، در حالي كه بدن متعفنش را كارگرهاي ...به اكراه از زمين حركت دادند و تشييع كنندگان دهها متر آن طرف تر دنبال ميت بوگندو سر تكان مي دادند.ميتي كه زنده اش نيز مرده بود با آن پاركينسون و كبد خراب و عدم كنترل ادرار و كثافت كاريها...
آري چه مرگ غريبي كرد در حالي كه دوستان انقلابي حتي از فرستادن پيام تسليت سرباز زدند تا پيرمرد ريش بزي در ميان اعمالش تنها باشد! و چه خيال خامي...دست همه ي اينها به خون آلوده است و اين بيچاره در اين ميانه تابلو شده و انگشت نما.

و حالا نتيجه ي آن تندروي ها : 7 مليون معتاد.
اين هم يكي از جنبه هاي صادرات انقلاب!



ب) روزنامه ي شرق در كيوسك ها باد كرده

وقتي جريان ابتذال در شرق را خواندم شستم خبر دار شد كه ممكن است از اين روزنامه ي پرطرفدار براي كشيدن مردم به پاي صندوق ها استفاده شود..منظورم همان نقشي است كه همشهري در محبوبيت و انتخاب خاتمي داشت. و جالب اينكه در پشت هر دوي اينها عطريانفر قرار گرفته. ولي جالب تر آنكه وقتي با روزنامه فروش محله صحبت مي كردم مرجوعي هاي شرق را نشانم داد و گفت كه يك هفته اي است فروشش به شدت افت كرده...آنهم روزنامه اي كه 9 صبح مي آمد و 10 تمام بود...ايول مردم


ج) سنگي بر گوري كامل شد

تايپ كردن از روي كاغذ براي من كار مشكلي است آنهم وقتي مدام خطي را كه بودم گم ميكنم .ولي براي جبران اندكي از دين بزرگي كه از قلم جلال اهل قلم بر گردن دارم ، تصميم گرفته را ،تمام كردم.در اين مدت موضوع اين كتاب در سايت هاي مختلفي قرار گرفت و ايميل ها كه چرا كامل نمي شود و من شرمنده كه روزي يكي دوصفحه بيشتر نمي شد و گاهي آنهم مقدور نبود...
به نظرم اين كتاب دريچه ي جديدي از صداقت را پيش روي آدمي باز ميكند تا آنجا كه براي اولين بار خواندن يك كتاب اشك از چشمانم جاري كرد، وقتي كه تنها يك ساعت و نيم بعد از پيدا كردن كتاب در فصل آخر نوشته هاي سيد چنان تكانم داد كه وصف نكدنش اولي . و چه خريدني كه در حراجي و آنهم ميان كتابهاي كيلويي به گم گشته ي خود برخوردم و تا الان بيشتر از تعداد انگشتان دست و پا خوانده ام اين كتاب را و هر بار همان حس بدون ذره اي تغيير ... . و جالب اينكه اين اتمام در سالگرد تولد جلال آل احمد بود و من نمي دانستم تا توي بي بي سي خواندم و بله ديگر : قراين سعدين !

د) زيباترين جمله اي كه توي اين هفته شنيدم :
قرآن، وبلاگ خداست (-)

حرف هاي اضافي :
-مقاله ي آفت هاي وبلاگ نويسي كامل تر شده، توضيحاتي هم دادم
-ميخواهم يك لينكدوني توي اينجا بگذارم ولي هر طور ميچرخم راه نمياد و نمي فهمم بايد چكار كرد ، تصميم گرفتم توي پرشين تولز بپرسم كه ديدم هك شده اين شد كه گفتم اينجا كمك بخواهم ، اين جاي صورتي محل مورد نظر است:(
جايزه هم شش ماه لوگو!!نه جدي.



صدا كن مرا
صداي تو خوب است
صداي تو سبزينه ي آن گياه عجيبي است
...
يادم رفته مابقيش!